داشتن


    carry
    bear
    consist
    hand
    hold
    keep
    own
    possess
    to have
    acity _
    possession
    run
    get
    [fig.] to call for
    -notes
    the imperative of inmodem colloquial present is
    the present tense of is not

فارسی به انگلیسی

داشتن اجاره نامه رسمی
leasehold

داشتن اعصاب قوی
nerve

داشتن با خود)
pack

داشتن بیش از یک شوهر
polyandry

داشتن پیشه
ply

داشتن حرفه
ply

داشتن حق ارسال نامه های پستی به طور رایگان
frank

داشتن خلل و فرج
porosity

داشتن در فکر
have

داشتن دو زن
bigamy

داشتن دو شوهر
bigamy

داشتن دو همسر
bigamist

داشتن روزنه
porosity

داشتن شغل دوم
moonlighting

داشتن غلط
faultiness

داشتن مسامات
porosity

داشتن ملک طلق
fee simple

مترادف ها

relieve (فعل)
تخفیف دادن، کمک کردن، داشتن، تسلی دادن، بر کنار کردن، خلاص کردن، تغییر پست دادن، بر جسته ساختن، ریدن

bear (فعل)
تاب اوردن، بردن، مربوط بودن، حمل کردن، داشتن، زاییدن، تحمل کردن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن

have (فعل)
دانستن، بدست اوردن، جلب کردن، گذاشتن، رسیدن به، داشتن، کردن، وادار کردن، صرف کردن، دارا بودن، بهره مند شدن از، مالک بودن، باعی انجام کاری شدن، در مقابل دارا

own (فعل)
اقرار کردن، داشتن، دارا بودن، مال خود داشتن

possess (فعل)
داشتن، دارا بودن، متصرف بودن، در تصرف داشتن، دارا شدن، متصرف شدن

پیشنهاد کاربران

همدیگر را داشته باشیم و سر وپی دیگران گردیم.
کس بیکسان خداست.
یا خدا.
بودن
میرزا حسن را هزار سواره بود
قدرت تکنولوژیمم خیلی خوب
واژه داشتن
معادل ابجد 755
تعداد حروف 5
تلفظ dāštan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: dāštan]
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
کارواژه یِ" داشتن" در زبانِ پارسی با واژه یِ اوستاییِ کهنِ " دارش" همریشه و همچم می باشد.
چنانکه در رویبرگِ 86 از نبیگِ " Grundriss der iranischen Philologie" آمده است:
داشتن
دارنده ، دارا بودن
کردن. . . . . الان دارم به ان جا می روم
دارا بودن
به همراه داشتن
برخورداری از
بهره مندی
داشتَن -
حفاظت کردن، پاییدن! - حُرمت کردن، نواختن، دلجویی، تَفَقُّد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس