دارای


    ant _
    arian _
    ate
    be-
    en _
    of
    ic _
    in
    ous _
    tious _

فارسی به انگلیسی

دارای اب و تاب کردن
embellish

دارای ابسه
abscessed

دارای اجداد مشترک
cognate

دارای اختیار
authorized

دارای اختیار تام
plenipotentiary, blank check, carte blanche

دارای اختیار گزینش
selective

دارای ادا و اطوار
mannered

دارای ارتباط منطقی
coherent

دارای ارزش قانونی کردن
validate

دارای ارسنیک
arsenic

دارای استخوان
osseous

دارای استطاعت
able

دارای استعدادهای گوناگون
all-around

دارای اسکلت چوبی
frame

دارای اسید سولفوریک
sulfuric

دارای اشتباه
faulty, inaccurate

دارای اعتماد به نفس
confident, self-confident, together

دارای اعتماد به نفس بی جهت
overconfident

دارای افکار اشرافی
aristocrat

دارای افکار مغشوش
woolly-headed

پیشنهاد کاربران

دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد :
که او داد برنیک و بد دستگاه
که دارنده آفتابست و ماه.
فردوسی.
دارای سپهر و اخترانش
دارنده نعش و دخترانش.
نظامی.
|| نگهبان. نگهدارنده :
...
[مشاهده متن کامل]

همیدون به بندش همی داشتند
بر او چند دارنده بگماشتند.
اسدی.
|| ( اِخ ) خدای تعالی :
سپهبد بدارنده سوگند خورد
کزین دژ برآرم بخورشید گرد.
فردوسی.
اگر خواهم از زیردستان خراج
ز دارنده بیزارم و تخت و تاج.
فردوسی.
جهانجوی و گردی و یزادن پرست
مداراد دارنده باز از تو دست.
فردوسی.

شامل
شاملِ
حائز
حامل، حائز ، واجد
حاوی

بپرس