دادگاه

/dAdgAh/

    bench
    court
    judicatory
    tribunal
    court of justice

فارسی به انگلیسی

دادگاه استیناف
circuit court

دادگاه اصلح
common pleas

دادگاه انصاف
chancery

دادگاه بخش
peace court

دادگاه پژوهشی
court of appeals

دادگاه پوشالی
kangaroo court

دادگاه جزا
criminal court

دادگاه خردسالان
juvenile court

دادگاه سیار
assizes, circuit court

دادگاه شهرستان
court of first instance

دادگاه عالی
high court, queen's bench, supreme court, queens bench

دادگاه عالی قضایی
kings bench, queens bench

دادگاه قضایی
law court

دادگاه محلی
county court

دادگاه مذهبی شهر رم
rota

دادگاه من دراوردی
kangaroo court

دادگاه منطقه ای
circuit court

دادگاه نظامی
court-martial, martial court

دادگاه ها
judicatory, judicature

دادگاه وصایای وارث
probate court

مترادف ها

bar (اسم)
تیر، میل، بار، وکالت، میله، مانع، شمش، خط، میکده، بار مشروب فروشی، دادگاه، نرده حائل، هیئت وکلاء، سالن مشروب فروشی، بند آب، جای ویژه زندانی در محکمه

court (اسم)
عرصه، اظهار عشق، دادگاه، دیوان، دربار، بارگاه، حیاط

forum (اسم)
بازار، میدان، محکمه، دادگاه، دیوانخانه، محل اجتماع عموم

courtroom (اسم)
دادگاه، اطاق دادگاه

courthouse (اسم)
دادگاه، کاخ دادگستری

witness box (اسم)
دادگاه، جایگاه شهود، گواهجای

پیشنهاد کاربران

دعوی گاه. [ دَع ْ ] ( اِ مرکب ) مجلس دعوی. جایی که دعوی را در آنجا مطرح کنند. به اصطلاح امروز، محکمه. دادگاه. مجلس داوری :
ز دعوی گاه خسرو با دلی خوش
روان شد کوهکن چون کوه آتش.
نظامی.
که هر یک بود در میدان همائی
به دعوی گاه نخجیر اژدهائی.
نظامی.
و رجوع به دعوی گه شود.
اصل کلمه از: جایگاه دادن حق را؛ نه دادزدن.
در همه دادگاهای انسانی:
شاید حق داری شکایت کنید؛أمّا حق نداری حقّت را إستیفاء کنید!
دادگاه الهی؛ حق را کاملا داده میشه.
عجله نکنید.
مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ15
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس