squeeze
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
جا دادن، متحد کردن، امیختن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، ثبت کردن، داخل کردن، دارای شخصیت حقوقی کردن
جا دادن، الحاق کردن، در میان گذاشتن، داخل کردن، در جوف چیزی گذاردن
جا دادن، دخالت کردن، مزاحم شدن، منصوب کردن، در اوردن، داخل کردن
اشاره کردن، داخل کردن، تلقین کردن، به اشاره فهماندن، بطور ضمنی فهماندن
داخل کردن، ارضاء کردن، خودشیرینی کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن
داخل کردن، در میان عبارات دیگر جا دادن
پیشنهاد کاربران
دیدگاهِ پیشینِ {محسن نقدی} زیرِ این واژه، پوچ است، پیشنهاد می کنم آن را نخوانید. سرشار از پوچی.
وارد کردن