drive
داخل درغرمائ شدن
to rank as creditor in the estates of a bankrupt
داخل سطر گذاشته شده
run-in
داخل شدن
en-, enter, penetrate, slip
داخل شدن با فشار
squeeze
داخل شدن بی اجازه به ملک
trespass
داخل شدن تدریجی
work
داخل معده
gastric
داخل کردن
poke, receive, slip, stick, to enter, to bring in, to mingle
داخل کردن با فشار
squeeze
داخل کشتی
aboard