خیط و پیت کردن


    discomfit

مترادف ها

founder (فعل)
فرو نشستن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، لنگ شدن

flush (فعل)
سرخ شدن، خیط و پیت کردن، قرمز کردن، بطور ناگهانی غضبناک شدن، بهیجان امدن، چهره گلگون کردن، ابریزمستراح را باز کردن، اب را با فشار ریختن

bring out (فعل)
زاییدن، خارج کردن، از اختفا بیرون اوردن، خیط و پیت کردن

muff (فعل)
خیط و پیت کردن، سردواندن

rouge (فعل)
خیط و پیت کردن، سرخاب مالیدن، سرخاب زدن

goof (فعل)
خیط و پیت کردن، خطا کردن، از کار طفره رفتن

spin (فعل)
خیط و پیت کردن، چرخ زدن، فر زدن، چرخیدن، چرخاندن، ریسیدن، رشتن، تنیدن، به درازا کشاندن

snow under (فعل)
خیط و پیت کردن، مستغرق ساختن، شکست فاحش خوردن

پیشنهاد کاربران

بپرس