خیره کردن


    blind
    fascinate
    intrigue
    to dazzle
    to bewilder

مترادف ها

amaze (فعل)
مات کردن، خیره کردن، مبهوت کردن، متعجب ساختن، متحیر ساختن، سردرگم کردن

astonish (فعل)
گیج کردن، متحیر کردن، مات کردن، خیره کردن، مبهوت کردن، متعجب ساختن، سرگشته کردن

blind (فعل)
خیره کردن، اغفال کردن، کور کردن، درز یا راه گرفتن

daze (فعل)
گیج کردن، خیره کردن، ژولیده کردن، منجمد شدن

dazzle (فعل)
خیره کردن

puzzle (فعل)
خیره کردن، سرگشته کردن، اشفته کردن، گیچ کردن، متحیر شدن

پیشنهاد کاربران

خیزه کردن / khize kărdăn : خزیده پیش رفتن
مانند: بندار چَشم هایش را بست تا حباب کف به چَشم هایش خیزه نکنند.
کلیدر
محمود دولت آبادی
خیزانیدن xiz - ān - id - an [=خیزاندن] ۱ ) به حرکت در آوردن. ۲ ) تولید کردن.
فرهنگ بزرگ سخن
دکتر حسن انوری
نشر سخن

بپرس