خیال

/xiyAl/

    fancy
    ideal
    imagination
    nonentity
    notion
    phantasm
    phantom
    vision
    hallucination
    thought
    reflection
    intention

فارسی به انگلیسی

خیال اشوب
phantasmagoria

خیال افرین
imaginative

خیال انگیز
dreamy, fancy, imaginative, sentimental

خیال باریدن دارد
it threatens to rain

خیال باطل
delusion, illusion

خیال باف
visionary, dreamer, dreamy, fanciful, utopian, moony, visionary

خیال بافی
indulgence in fanciful theories, daydreaming, fancy, woolgathering

خیال بافی کردن
fantasize

خیال برش داشت
he was carried off by illusion. he began to think much ofhimself

خیال پرداز
dreamer, fanciful, utopian

خیال پردازانه
utopian

خیال پردازی
daydream, fiction

خیال پردازی کردن
fantasize, daydream

خیال پرست
utopian, quixotic

خیال پرور
dreamy, ideologist, moonstruck

خیال پروری
knight-errantry

خیال پروری کردن
fancy

خیال خام
wishful thinking, raw hide

خیال داشتن
entertain

خیال زای
imaginative

مترادف ها

illusion (اسم)
غلط، خیال، گول، خیال باطل، خیال واهی، خیال خام، حیله، وهم

fiction (اسم)
داستان، بهانه، خیال، اختراع، دروغ، وهم، افسانه، جعل، قصه

impression (اسم)
تاثیر، اثر، گمان، خیال، احساس، عقیده، ادراک، چاپ، خاطر، خاطره، نشان گذاری، جای مهر

vision (اسم)
بینایی، الهام، خیال، بصیرت، تصور، دید، وحی، منظره، رویا

apparition (اسم)
ظهور، خیال، شبح، تجسم، روح

deliberation (اسم)
مشورت، تامل، اندیشه، خیال، غور، شور، بررسی، سنجش

intention (اسم)
عمد، منظور، مقصود، مراد، قصد، خیال، مفهوم، فکر، تصمیم، عزم، عزیمت، غرض

guess (اسم)
حدس، گمان، خیال، تخمین، فرض، ظن

thought (اسم)
نظر، گمان، قصد، اندیشه، خیال، استدلال، عقیده، تفکر، فکر، خاطر، خاطره، پندار، سگال، چیز فکری

design (اسم)
قصد، خیال، زمینه، طرح، نقشه، تدبیر، طراح ریزی

fancy (اسم)
خیال، هوس، تصور، وهم، قوه مخیله، پنداره

idea (اسم)
معنی، اگاهی، مراد، گمان، نیت، اندیشه، خیال، فکر، تصور، انگاره، خاطر، طرز تفکر، طرز فکر، خاطره، نقشه کار

notion (اسم)
اندیشه، خیال، عقیده، ادراک، مفهوم، فکر، تصور، خاطر، خاطره، نظریه، پندار

imagination (اسم)
خیال، انگاشت، ابتکار، تصور، فانتزی، پنداره، تو هم، تخیل

phantom (اسم)
خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده

ghost (اسم)
خیال، شبح، روح، جان، ظاهر فریبنده، تجسم روح

mind (اسم)
سامان، خیال، خرد، ضمیر، مشعر، خاطر، عقل، ذهن

meditation (اسم)
اندیشه، خیال، مراقبت، تفکر، تعمق، عبادت

plan (اسم)
اندیشه، خیال، برنامه، طرح، نقشه، تدبیر

whim (اسم)
خیال، هوس، علاقه دمدمی، وهم، پنداره، وسواس، تلون مزاج، تغییر ناگهانی، هوی و هوس

whim-wham (اسم)
خیال، هوس، علاقه دمدمی، وسواس، هوا و هوس، شییء یا چیز هوس انگیز و خیالی

reverie (اسم)
خیال، خیال اندیشی

cogitation (اسم)
خیال، اندیشه و تفکر

hallucination (اسم)
خیال، تجسم، اغفال، وهم، خطای حس، تو هم

figment (اسم)
خیال، اختراع، وهم، افسانه، سخن جعلی

dream (اسم)
خیال، خواب

simulacrum (اسم)
خیال، شبح، تمثال، صورت خیالی، نمودناک، شباهت وهمی، شباهت ریایی، شباهت تصنعی

spectrum (اسم)
بینایی، خیال، شبح، منظر، طیف، رنگ های مریی در طیف بین

fantom (اسم)
خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده

speculation (اسم)
خیال، فکر، احتکار، تفکر و تعمق، زمین خواری، سفته بای

phantasma (اسم)
خیال، شبح، روح، چشم بندی

wraith (اسم)
خیال، شبح، روح، روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ

پیشنهاد کاربران

خیال ؛ خُل ، خالی ، خلأ ،
هیچ خالی ، خالی نمی ماند و این شروع کسب علم و روشنایی و معلوم شدن است.
سلیم
خیال: خوش باور، سایه های اندیشه و گمان
سلیم
خیال: سایه های اندیشه و گمان.
طیف
ظن
وهم
هپروت ( عالم خیال )
خیال به معنای فکر و اندیشه هم است.
حالا، خیالت راحت شد.
ایرانیست و از خُل ساخته شده
با من همراه باشید
به واژه شهر از نوشته های بنده ( عارف طاهری ) بروید تا ببینید چرا حرارت از شرارت امده و شده گرما
شراره - = شر اره ( بیار = > آر => آره ) پس شراره شده اتش ( توافق شده شراره شود آإتش چون زبان یک پدیده توافقی می باشد )
...
[مشاهده متن کامل]

پس از آن جا که #شهر را اگر بروید بخوانید متوجه میشوید برای شور و تندی ناشی از آتش دیگر نمیتوانستند از واژه هایی که هر یک به یک نمادی توافق و استفاده شد بهره ببرند واژه حرارت از شرارت زاییده شد و به گرما ( اثر ناشی از تکاپو و جاری و ساری بودن ) اطلاق شد.
از نشانه های دیگر اینکه حرارت نمیتواند جر این باشد اینست که حُر دو واجی میباشد و دو واجی ها ریشه ایرانی دارند
نشانه دیگر اینست که واژه حریر را داریم که به نازکی اشاره دارد - نازکی چیزی که اثر مقابلش گرماست
نشانه دیگر اینست که واژه هِل / هلهله را داریم که از پِل / پِلپِل آمده و در پِلاپِل ( فلافل امروزی ) یعنی تند و گرم و اصلا خود فلفل همان پِلپِل بوده پس فهمیدیم هلهله از پلپله آمده و خود هِل از پِل یا فِل پس هریر میتواند همان هلیل باشد و باز از همینروست که واژه خلیل / خیلی /خیل / خُل میشود زیاد یا همان تند و برای همین هست که به کسی که زیاد میداند میگویند خُل شده ( یعنی از روی زیادی دانستن گیج شده ) ببینید چطوره زبان ساخته شده شگفت زده میشوید
امروزه به خیل گروه میگویند یعنی تعداد زیاد که باز هم گپ و گفت مرا می رساند
خیلی = زیاد
خیل = گروه
خیال = انچه در ما جمع شده ( انباشت فکری )
همچنین واژه خلاء که بسیاری خالی / مخیله / تخیل / اخلال ( مثلا میانه ) / تخیل / و خیالی که بدان پرداخته شد از همین خل ساخته شده اند
خیال پردازی یعنی زیاد پردازی ؛ جالب اینکه در زبان فارسی به فکر کردن - - > اندیشیدن گفته شده و اند ایش تن ( مانند اندیشه ) = ( اند = and نشانه ضریب بستن در زبان لاتین برابر واو = و در
زبان های ایرانی جهت ضریب بستن و شدت دادن ؛ حتی ضریب = and میشود ) خیلی ایش ( برابر ویش / wish / وست / خوست / خواست / بیش که نشانه ازدیاد و بیشتر خواستن را دارد ) => فکر کردن = اندیشیدن یعنی زیاد خواستن ؛ از طرفی واژه پند یا پندار را داریم که پند همان fan است . فن یا هوادار در پنکه نیز وجود دارد . در پنچر شدن و پنجره نیز وجود دارد که همگی به هوا اشاره دارند => پندار یعنی هواداشتن ؛ اینکه میگن هوا برت داشت یعنی فکر و خیال و هوا بسرت زد ؛ از همینرو همچنان در اشعار ایرانی در هوای تو بودن = ارزو و فکر تو را داشتن و همچنین در زبان کردی به ارزو هیوا گفته میشود که همان هوای فارسی است => خلا و شاخات بدست آمده از آن همانند مثال هایی که زده شد به دو چیز اشاره دارد
1 - هوا / فضا
2 - آرزو / خواست / بیشتر / خیلی / فکر کردن /اندیشیدن / پنداشتن و . . .
=> خالی = هوایی یعنی چیزی که درش هوا و باد است نه چیز دیگه ؛ امروزه واژه باد و بروت نشانه خالی بندی میباشد و همه اینها نشان دهند درستی گفتار بنده است.

خیال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ویمس vimes ( مانوی )
بی خیال: بدون تخیل و تصویر
بی خیالش مباد منظرِ چشم
زآن که این گوشه جایِ خلوتِ اوست، حافظ
تصویر خیال و چهره محبوب از برابر دیدگانم دور مباد،
- زیرااین گوشه خلوت، سرای اوست ( جایگاه کس دیگری نیست ) .
خیال به معنی اندیشه، نیت، قصد و غرض، هدف.
واژه خیال
معادل ابجد 641
تعداد حروف 4
تلفظ xiyāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: خَیال]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی xiyAl
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

خیال اصفهانی : میرزا غیاث الدّین احمد متخلّص به �خیال� فرزند صدرالدّین محمّد بن میرزا عبدالحسیب علوی عاملی، عالم فاضل ادیب شاعر، در اصفهان نزد عدّه ای از علمای اعلام ازجمله آقا جمال الدّین محمّد خوانساری تحصیل نمود، و به افتخار دامادی ایشان نائل آمد. در حسن اخلاق، یگانه آفاق بود. وی هفت بندی سروده که ظهیرالدّین علی تفرشی بر آن تقریظ نگاشته بود. وی سرانجام در سال 1134ق ( یک سال پس از وفات عموی دانشمندش میرمحمّداشرف ) در اصفهان وفات یافت. رضاقلی خان هدایت در تألیفات خود، به اشتباه، نام او را غیاث الدّین محمّد نوشته، حال آن که احمد صحیح است. این شعر از او است:
...
[مشاهده متن کامل]

شمع می داند به شب ها لخت پروانه را
قدر عاشق را کسی داند که داغش بر دل است
( * منبع : اعلام اصفهان ج ۱ ص ۴۶۵ )

به نگر میرسید واژه خیال از خیل و سیل فارسی آمده و واژه خیل یا خیلی به انبوهی اشاره دارد یعنی انچه که بسیار است که امروزه به طور چکیده به خیال ذهنی خیال میگویند در ریختی که خیال به هر چیزی که بسیار باشد گفته می شود / گویا فارسیست و واژه های مخیله / تخیل و . . . . از آن ریشه گرفته ( خیل )
...
[مشاهده متن کامل]

زوددن آن اشتباه بزرگیست

من چه می بستم خیال و آن چه بود
درک سستم سست نقشی می نمود
مولوی
Fiction
● خیال: تفکّر بی هدف و نامنظّمی که منشأ آن نامعلوم است.
سودا
در کنار واژه های پرکاربردِ ( رایج ) پندار، پنداشت و گمان که هر کدام در جایی، برابر واژه ی �خیال� هستند، واژه ی �سودا� یا همانا �پندار پوچ� در برخی باره ها، بهترین جایگزین �خیال� است, مانند نمونه ی زیر:
سودای ( خیالِ پوچِ ) خوبی ها درمان بدی ها نیست.

توهم، گمان، وهم، پندار، پنداشت، تخیل، اندیشه، تصور، تفکر، فکر، مخیله، نقشه، سودا، وسواس، تصویر، تندیس، شبح، قصد، آهنگ، عزم، تصمیم
( خیال ) به معنای گمان و به نظر رسیدن است و کلمه خَیل به معنای اسب است و وجه اشتراکش با خیال به معنای تخیل و گمان به این معناست انگار اسب موقع راه رفتن نوعی تصور و گمان وجود دارد مبنی بر این که اسب با تکبر و خود بینی راه می رود و این راه رفتن هنگام تربیت یافتن و یورتمه رفتن اسب بیشتر به چشم می خورد.
قوه ی متخیله خیال می کند و اصلا کمال این قوه خیال کردن است و خیال آن است که می توان تصور کرد لیکن تصوری بدون مرز و همان طور که گفته شد دارای تصویر است مثلا سیمرغ در خیال انسان مانند مرغی تصور می شود . با وهم متفاوت است .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)