bloody
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
شیطان، خونی، دیو، روح پلید، عفریت، ادم بسیار شریر
قاتل، کشنده، خونی، مخرب زندگی
قاتل، خونی
قاتل، ادم کش، خونی
شریر، خونی، ادم پست، تبه کار، لات، رذل، ارقه، بدذات
خونی، ادمخوار، جانوری که همجنس خود را میخورد
پست، خبیی، خونی، بدعت گذار، خدا نشناس
خونی
خونی
امیدوار، خونین، خون اشام، قرمز، خونی، دموی
امیدوار، خونین، قرمز، خونی، خون مانند، دموی
خونین، برنگ خون، قرمز، خون الود، خونی، خون مانند
خونین، خونی، لخته شده، جنایت امیز
برنگ خون، خونی، خوش طبع، خوش مشرب، سرخ، دموی
خونی، بیماری خونی، وابسته به خون
خونی، بیماری خونی
خونی، وابسته به خون و رگها
پیشنهاد کاربران
خونی : [عامیانه، اصطلاح] قاتل، دشمن سخت، مخالف شدید. نوعی پرتغال که رنگ داخل آن قرمز به رنگ خون است .
خونی ( Khoni ) :در زبان مغولی به معنی گوسفند