خونی

/xuni/

    bloody
    hemo-
    sanguinary
    haematic
    murderer

فارسی به انگلیسی

خونی کردن
bloody

مترادف ها

fiend (اسم)
شیطان، خونی، دیو، روح پلید، عفریت، ادم بسیار شریر

killer (اسم)
قاتل، کشنده، خونی، مخرب زندگی

murderer (اسم)
قاتل، خونی

cutthroat (اسم)
قاتل، ادم کش، خونی

villain (اسم)
شریر، خونی، ادم پست، تبه کار، لات، رذل، ارقه، بدذات

cannibal (اسم)
خونی، ادمخوار، جانوری که همجنس خود را میخورد

miscreant (اسم)
پست، خبیی، خونی، بدعت گذار، خدا نشناس

misdoer (اسم)
خونی

haemal (صفت)
خونی

sanguinary (صفت)
امیدوار، خونین، خون اشام، قرمز، خونی، دموی

sanguineous (صفت)
امیدوار، خونین، قرمز، خونی، خون مانند، دموی

bloody (صفت)
خونین، برنگ خون، قرمز، خون الود، خونی، خون مانند

gory (صفت)
خونین، خونی، لخته شده، جنایت امیز

sanguine (صفت)
برنگ خون، خونی، خوش طبع، خوش مشرب، سرخ، دموی

hematic (صفت)
خونی، بیماری خونی، وابسته به خون

haematic (صفت)
خونی، بیماری خونی

hemal (صفت)
خونی، وابسته به خون و رگها

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی خونی از ریشه ی واژه ی خون و ی فارسی هست

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

خونیخونیخونیخونیخونی
bloodied up
خونی : [عامیانه، اصطلاح] قاتل، دشمن سخت، مخالف شدید. نوعی پرتغال که رنگ داخل آن قرمز به رنگ خون است .
خونی ( Khoni ) :در زبان مغولی به معنی گوسفند