خونریزی

/xunrizi/

    bloodshed
    murder
    blood
    blood bath
    bloodletting
    carnage
    slaughter

فارسی به انگلیسی

خونریزی از بینی
nosebleed

خونریزی داشتن
bleed

خونریزی مغزی
apoplexy

خونریزی کردن
bleed

مترادف ها

insult (اسم)
خواری، توهین، سب، خون ریزی

bleeding (اسم)
خون ریزی

bloodshed (اسم)
خون ریزی، سفک دم

hemorrhage (اسم)
خون ریزی، خون ریزش، سیلان دم، خون روی

haemorrhage (اسم)
خون ریزی، خون ریزش، سیلان دم

carnage (اسم)
خون ریزی، قتل عام، کشتار، لاشه ها، قصابی

bloodbath (اسم)
خون ریزی، قتل عام

blood stroke (اسم)
خون ریزی

slaughter (اسم)
خون ریزی، قتل عام، سلاخی، ذبح، کشتار فجیع

bloody flux (اسم)
خون ریزی، خون روش

massacre (اسم)
خون ریزی، کشتار

پیشنهاد کاربران

خون ریزش. [ زِ ] ( اِمص مرکب ) خون ریزی. سفک دماء. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
مالی بزرگ فرمود تا صدقه بدادند که بیخون ریزش صلح افتاد. ( تاریخ بیهقی ) . لشکرش گفتند این چیزی است که اومی داند بی رنج و خون ریزش رنج اسکندر از ما بردارد. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ) . و اگر حسام الدین دعوی می کند که این احوال [ سیاه و تاریک شدن عالم ] بر خون ریزش آل عباس مترتب میشود غلط است. ( از حبیب السیر ج 2 ص 36 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

خنده ٔ خنجر. [ خ َ دَ / دِ ی ِ خ َ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از خونریزی . ( از آنندراج ) :
خنده ٔ خنجر زمانه ٔ کشت
در دهان ظفر نمی گنجد.
حسین ثنائی ( از آنندراج ) .
خنده ٔ خنجر ز فتح بیقیاست .
انوری ( از آنندراج ) .

بپرس