خون گرفته


    bloodshot
fresh

مترادف ها

bloodshot (صفت)
برافروخته، قرمز، سرخ و ورم کرده، خو نگرفته

unused (صفت)
خو نگرفته، نامستعمل، بکارنرفته، عادت نکرده، بکارنبرده

پیشنهاد کاربران

خون گرفته: [عامیانه، کنایه ] آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است.

بپرس