خون

/xun/

    blood
    gore
    hemo-

فارسی به انگلیسی

خون ابی
serous

خون اشام
vampire

خون الود
bloodstained, bloody, bloodstained

خون الود کردن
bloody

خون اماس شدن
engorge

خون امدن
bleed

خون بند
hemostat, styptic, haemostatic

خون بنداور
hemostat

خون بندی
stypsis

خون بها
blood money

خون بها یا خون تاوان
blood-money

خون تازه
new blood

خون تراوی
hemophilia

خون جمع شدن در بخشی از بدن
congest

خون چکان
bleeding, bloodly

خون دل
toil, travail

خون دماغ
nosebleed, bleeding at the nose, nose-bleed, epistaxis

خون دماغ شدن
to bleed at the nose

خون رنگ
blood-red

خون رنگیزه
hemoglobin

مترادف ها

blood (اسم)
نسبت، خون، نژاد، مزاج، نیرو

gore (اسم)
خون، تکه سه گوش، خون بسته و لخته شده، زمین سه گوش

sap (اسم)
خون، عصاره، شیره، شیره گیاهی

پیشنهاد کاربران

دیگر گفته شود؛
خون کُستَکت را می خواهی.
کُستَک :استان.
خون در زبان لری مینجایی خی یا خین گفته می شود. در لکی بسته به لهجه خووین یا هووین نیز گفته میشود
در لری بختیاری
هین:خون
خین:قتل
خینی:قاتل
برخی به اشتباه هین را خین میگویند که جمله را تغییر میدهد
واژه خون فارسی میانه 𐭣𐭬𐭩𐭠 ( dmyʾ /⁠xōn⁠/ ) ، همچنین 𐫑𐫇𐫗
با بختیاری خین ( xīn ) ، لری شمالی خی ( xi ) ، بلوچی ہون ( hūn ) ، کردی شمالی xw�n، کردی مرکزی خوێن ( xw�n ) ، کردی جنوبی خۊن ( x�n ) یا خوین ( xuyn ) ، زازاکی گونی، گورانی ۋنی ( ʋinī ) یا هوون ( hūn ) ، پهلوی 𐭂𐭅𐭇𐭍 ( wγrn /⁠wuxrn، uxarn⁠/ ) ، Yagnobi вахм ( vaxm ) ، پشتو وینه ( wina ) و اوستایی 𐬬𐬊𐬵𐬎𐬥𐬀 ( vohuna ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها . ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
برهان قاطع
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی

( انگار زبانها یکیست )
من نمیدانم واژه خون از کدام زبان به کدام زبان راه یافته است
اما ارتباطات بعضی واجه ها کاملا مشخص است
خون=خین=هین=قان
و واژه های مجازی که از این مفهوم گرفته شده است
...
[مشاهده متن کامل]

خانه - مکان - گان - گونه - نژاد - کینگ - ان
که مجازا از محل زندگی یک قوم گرفته میشده است
حتی واژه مانندخ خواندن
در زمان قدیم مردم له دوسته لهتر و پست تر تقسیم میشده اند
بهترها از نژاد و خون برتر بودند از گونه یا همان گن و ژن انگلیسی بهتر بودند
به اینها خان و کینگ و نژاد برتر و بارورتر میگفتند
از این مفهوم کلمات زیادی گرفته شده است

خون: در سنسکریت: صنه śoṇa ( سرخ ) ؛ پارتی: goxan؛ اوستایی vuhuna ( همه اش خوب ) ، خوئینه xvaina ( روان، مذاب ) ؛ سغدی: yuxn، xurn؛ مانوی: xon؛ پهلوی: xon، xun.
وهون و هون کاملا بی ربط به واژه خون هستند و معانی ای مثل خاری و خفت و همچنین نام قبیله ای در شرق اروپای کهن بوده. واژه خون به گفته صحیح دوستان از ترکی میانه ( و احتمالا توسط غزنویان ) "اخون" و نزدیک به
...
[مشاهده متن کامل]
واژه "آخون" به معنای "روان" ( روح ) ( هر آنچه که جاری باشد ) آمده و فردوسی نیز از شاعران همان دوره بود.

پان توجه کنند درباره واژه خون باز می گویم
واژه خون
معادل ابجد 656
تعداد حروف 3
تلفظ xun
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: xūn, xōn]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی xun
الگوی تکیه S
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 1
منبع
فرهنگ لغت معین
واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های وستا

خون کلمه ای تورکی است که از فعل اخماق به معنی جاری شدن گرفته شده است اخون امر جمع مخاطب از فعل اخماق است که معنی ان جاری شوید است و الف ان افتاده و به صورت خون وارد فارسی شده است که با مفهوم حاری شدن در رگها مترادف است
واژه خون خیلی خیلی پارسی است برام بعضی نه سندی درستی مدرک درستی دارد چون واژه اوستایی پهلوی در زبان قوم آنها فکر می کنند متعلق به قوم آنها هاست بدون تحقیق دست فقط متن می نویسد انگار حق با آن هاست مثلا استاد آرش محمد یکی از آنها هاست. ترکیب ( اسم ) [پهلوی: xūn, xōn] تلفظ xun واژه خون این واژه صد درصدر پارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ لغت معین
واژگان مترادف و متضاد
لطفا این رو انتشار بدهید.

این فعل akmak در تورکی چه قدرتی داره که هزاران معنی به خودش میگیره و هزاران واژه ازش ساخته میشه، طبق گفته آرش محمدی همه واژه ها آخرش از akmak سرچشمه میگیرن، یا شاید ضعف تورکی باشه که فعل دیگه ای نداره
...
[مشاهده متن کامل]
و دوم اینکه قرار نیست همه واژه ها از فعل ساخته بشن، گاها فعل ها از واژه ها ساخته میشن، شما هر واژه ای رو چه فارسی چه عربی چه انگلیسی سرچ کنی آرش محمدی زیرش نوشته این از akmak تورکی اومده

درود ُ سپاس
واژه خون از واژه باستانی - اوستایی " وُهون" بدست آمده که در زبان پهلوی، واژه وهون به دیسه های هون و خون ساده گردیده است، این واژه به ریخت خین در زبانهای لری، اچمی، گویشهای سمنانی، تاجیکی و. . ، خوین در کردی و کُن در هندی کاربرد دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه خون در پهلوی به چم چشمه نیز بوده که نشان آن را در نام شهرهایی مانند خونسار و سَرخون ( چهارمحال ) می توان دید که چم سرچشمه دارند، همچنین "خیاو" که نام کهن مشکین شهر است معنای چشمه آب دارد: [خی] کوتاه شده خین یا خون که به چم چشمه است و [ آو] که همان آب است.
[آب در پارسی باستان "آپی"، در اوستا آپ و آپام، در سانسکرست آپَ، در پهلوی آپ و آب و اینک در همه زبانهای ایرانی و هند ُ اروپایی دیده می شود، از هند ( اپانی و پانی=آب ) گرفته تا کردی ( آو ) ، فرانسه ( آو ) و ایتالیا، اسپانیا و پرتغال ( آکوا ) و. . . همگی از زبان نیاهند ُ اروپایی ریشه می گیرند، سو در ترکی نیز به گمان بسیار از "شو"=آب در چینی ریشه گرفته]
خین به دیسه خیم هم در آمده که چم سرشت و طبع و سرچشمه انسانی دارد که با معنای خون=چشمه پیوند دارد.
و همچنین از خون به خوی ( =عرق ) می رسیم که می شود چشمه آب روی پوست.

" خون" از فعل ترکی akmak به معنی جاری شدن ، جریان یافتن گرفته شده است
از این فعل مشتق akan به معنی جاری شونده به دست آمده که از آن نیز واژه " قان" به معنی خون به دست می آید که به معنی خون می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

ونیز مشتق " akun " یا " akın" به معنی جریان می باشد
اشکال هین و هون ، خون ، خین و. . . . نیز از این شکل به دست آمده اند و وارد فارسی شده اند
از تلفیق ساختاری معنایی ریشه ik ( یا همان ich=ایچ ) به معنی درون و akı به معنی جریان، مایع، سیال شکل نهایی ki یا chi به معنی جریان درون مایع درون به دست می آید که می توانیم کاربرد آن به شکل chi به معنی انرژی درون ، خون ، مایع حیات در بدن و. . . . در زبان های شرقی مشاهده کنیم .
ki به معنی مایع درون ( یا چیزی که مایع در درون دارد ) به شکل " خی" وارد فارسی شده است و معنایش را نیز از این ریشه گرفته است
از ریشه ki یا kı شکل kım یا kum ( قوم ) به دست می آید که از آن واژه ترکی qumquma ( قومقوما ) به دست می آید که به شکل قمقمه وارد فارسی شده است .
کلماتی چون
خیک = چیزی که درونش پر از مایع باشد
خیس =حالتی که در آن چیزی درونش یا محتواتش یا ساختارش مملو از مایع گردیده باشد
خان = همان آکان ( از فعل آکماک ) به معنی جاری شونده ، نقطه جریان یافتن مایعی در کل
خدو = از فعل آخماق ترکی به معنی جاری شدن از اسم مصدر ماضی " آخدئ یا آخدو " به معنی ترشح کرد ، ریزش ، نشت مخصوصا در مورد ریزش ترشحات مایع از بدن نیز به کار می رود .
خوی = از ریشه ترکی آخئق یا آخوق می باشد و آن هم ترکی است
خوید = بعد از اقتباس خوی از روی آن خوید ساخته شده که آن هم خاستگاه ترکی دارد
از طرفی آب خودش یک کلمه ترکی است و از شکل akıb به معنی سیال ، جریان یافته که از فعل akmak به معنی جریان یافتن ، سیل کردن مشتق شده به دست آمده که به شکل ab وارد فارسی شده و با ریشه ترکی aksu یا ağsu یا asu یا همان su هم ریشه است .
خیابان = هم خی آن ترکیست هم آب آن

خون
ریشه در زبان های کهن ایرانی دارد. در اوستا: وُهون: vohun
برای نمونه در وندیداد فرگرد ۴ بند ۳۴ آمده:
ای دادار جهان استومند ای اشون کسی که دیگری را چنان بزند که خون وی بریزد پادافره وی چیست؟بخشی از متن اصلی که واژه را در کمانک جای داده ام چنین است:
...
[مشاهده متن کامل]

tacat - ( vohun ) �m hvarem jai�ti. . . .
همچنین تا جایی که من دیده ام استاد حسن عمید در فرهنگ فارسی خود پهلوی بودن این واژه را گزارش نموده و به گمان بسیار بنمایه وی نیز اوستا بوده است. ریخت پهلوی این واژه نیز hun گزارش شده که با ریخت کنونی آن در زبان های ایرانی ( خون و خین و هون و هین ) بسیار نزدیک است. از آبادیس می خواهم این آگاهی های استوار را در بخش آغازین بیاورد تا جوانان ایرانی ارزش زبان و فرهنگ خود را بدانند و از سردرگمی و گمراهی دور شوند و گمان نکنند ایران که از کهنترین فرهنگ های جهان است با این همه شاخه های زبانی ( زبان های ایرانی ) مردم آن برای مایه زندگی تن واژه نداشته اند یا آن را از فرهنگ هایی بیابانی که چیستی خود را وامدار ایران هستند برگرفته اند.
فردوسی: نهادند سر سوی افراسیاب - همه رخ ز خون سیاوش پر آب
سعدی: یکی را خری در گل افتاده بود - ز سوداش خون در دل افتاده بود
مولوی: مانده آن همره گرو در پیش او - خون روان شد از دل بی خویش او
عطار: ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم - خون دل بخوردم و در خون جان شدم
نظامی: خواجه را در عروق هفت اندام - خون بجوش آمده بجستن کام
و. . .
زبانزد:
خون به جوش آمدن - چشم ها را خون گرفتن ( خشمناک شدن )
خون جگر خوردن - دل پر خون داشتن ( رنج کشیدن )
از چشم خون باریدن ( بسیار اندوهگین شدن )
خون کسی رنگین تر نبودن ( کاربرد در برابری مردم )
به خون کسی تشنه بودن ( دشمنی بسیار )
در خون کسی دست شستن - خون کسی را به گردن داشتن ( دست را به خون کسی آلوده کردن )
همخون بودن ( هم نیا بودن ) و. . .

خون
خون:
《واژه ای پارسی است》
خون از واژه "خی" به معنای "مشک آب" گرفته شده است وخون به معنی" آب درون تن" می باشد. واژگان هم خانواده دیگر:
خیک ( مشک آب )
خیس ( آبدار )
خیابان ( جوی آب )
...
[مشاهده متن کامل]

خوید ( نمدار، تازه )
خدو ( آب دهان )
خوی ( آب تن، عرق، تَر )
خان ( چشمه، چاه )
و . . . .
نام چندین شهر و بخش کنار آب نیز از ریشه �خی� است:
خوی ( آذربایجان باختری )
خیوه ( ازبکستان )
دریاچه کیاو ( خرم آباد )
خود واژه ی خرم نیز از همین ریشه است.
🚫این واژه بصورت ( قان ) وارد زبان ترکی شده. 🚫
《آرش محمدی جان، نظرت را کامل خواندم ولی زیاد با واژه ی خون ارتباط نداشت. اگر مانند تو داوری کنیم می توانیم بگوییم خون از ریشه ی ( خزیدن ) هم هست. چون سُر خوردن و خزیدن هم از ویژگی های خون است. 》

خون صفت دم و یا دما است که در زبان اشوری و عبری خون را مینامند . در زبان فارسی هم ب خون دما میگویند و با پسوند وند میشود دماوند که منظور کوه دماوند است چون در ارتفاعات کوهای بلند گلبولهای قرمز تعداشان زیاد میشود و صورت انسان سرخگون میشود .
شکل انگلیسی crude یا شکل فرانسوی cru ( که همانطور که می دانید فرانسوی ها می توانند در گفتار گاهی حتی کلمات را تا ۵ الی ۶ درجه تخفیف ، حذف و به صورت خلاصه وار در بیاورند ) یا شکل ژرمانیک آن kreue از واژه یونانی crudus به معنی "rough"یعنی خشک ، زمخت ، زبر ، خشن و "raw" یعنی خام ، نپخته. . . می باشد برگرفته شده است
...
[مشاهده متن کامل]

واژه لاتین crudus که با برداشتن پسوند لاتین ساز آن us به شکل crud در می آید ترکی است و از فعل ترکی kurumak به معنی خشک شدن ، سفت شدن ، زمخت شدن و. . . . و kurutmak یعنی خشک کردن ( به وسیله نور یا حرارت یا در معرض هوا قرار دادن و. . . ) ، سفت کردن و. . . بر گرفته شده است
از مشتقات این دو فعل می توان موارد زیر را نام برد :
kuru : خشک، زمخت ، سفت ،
خالص ( خام ) ، محض ، صرف،
kurutma : عمل خشک کردن، عمل آب زدایی و خشک کردن از طریق در معرض حرارت یا نور آفتاب یا جریان هوا قرار دادن
kurutuk : خشک کرده شده ،
kuruk : خشکیده، سفت شده ، زمخت شده ،
حتی در لاتین واژه crudam به معنی برشته کردن ، کباب کردن میباشد که فرآیندی است که در آن با در معرض حرارت قرار دادن گوشت اقدام به آب زدایی و خشکاندن گوشت می کنیم تا جایی که بافت گوشتی آن نرم و قابل خوردن شود
پس با فرض اینکه حتی در این استدلال دور کلمه crudus یا اشکال دیگر آن در سایر زبان های اروپایی با گذر معنایی از معناهای چون خشک ، خشن، زمخت ، خام ، خالص ، نپخته و کم پخته و خونی به معنایی چون "خون" درست باشد باز سرمنشا ترکی دارد
اما اگر خون را به عنوان ماده ای که ۱ - در بدن در حال جریان است و ۲ - در بین کلیه بافت های بدن پخش شده است و ۳ - به عنوان مایع میانی که از بافت های بدن جدا شده و مابین آن ها قرار می گیرد در نظر بگیریم می توانیم ببینیم که کلمه " خون" از فعل ترکی akmak گرفته شده است
چون فعل akmak دارای معانی زیر می باشد
۱ - جاری شدن ، جریان یافتن
۲ - پخش شدن ، پخش کردن ( شکل امروزی این فعل که با این معنا در حال استفاده است aymak می باشد )
۳ - جدا شدن ( که شکل امروزی فعل aymak میباشد و از آن فعل ayırmak به معنی جدا کردن و ayrılmak به معنی جدا کرده شدن به دست می آید )
که در کلمه akan ( یا kan یا qan یا okon یا oqon یا qon q ) نیز به معانی جاری ، پخش شده ، مابین و جدا ختم می شود که همگی از ویژگی های ماده " خون " در بدن می باشد.

فکر می کنم واژه crude به معنی خام، زمخت، نپخته ( خونی ) هم با واژه خون در فارسی و کن در تورکی هم ریشه باشه.
ریشه این واژه در غرب با *kreue - ایندواروپین یکی دونسته می شه.
درواقع خون درون مایه خام رو درخودش داره و خام چیزی هست که در ابتدای چرخه، راه و مسیری قرار گرفته.
...
[مشاهده متن کامل]

Instagram: 504essentialword

کاربر A
مردک اگه جوابی داری بده چرا فحش میدی
خب تو زبان های تورکی هم مشابه همین واژه وجود داره
تورکی استانبولی: kan
تورکی آذربایجانی: Qan
ازبکی: Qon

گریه در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
blood
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس