خوشرو

/xoSru/

    expansive
    friendly
    good-humored
    seemly

مترادف ها

affable (صفت)
دلجو، خوش برخورد، مهربان، خوش محضر، خوشخو، خوش رفتار، خوشرو

smiling (صفت)
خوشرو، خندان، متبسم

handsome (صفت)
خوب، خوشرو، دلپذیر، مطبوع، زیبا، خوش اندام، خوش روی، خوبرو، خوش منظر، خوش قیافه، قسیم

beautiful (صفت)
خوب، خوشرو، فرخ، زیبا، قشنگ، خوشگل، عالی، شکیل، باصفا، خوش اندام، خوش روی، خوبرو، خوش منظر

cordial (صفت)
خوشرو، خون گرم، خوش روی، صمیمی، چیز قلبی

genial (صفت)
خوشرو، خون گرم، خیر، خوش مشرب، خوش دماغ

good-looking (صفت)
خوشرو، قشنگ، خوش منظر، خوش قیافه

پیشنهاد کاربران

بسیم
معنی ضرب المثل - > یک لب و هزار خنده
آدم خوش اخلاق و خوش رو.
خوش راه. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) ستور راهوار. ( ناظم الاطباء ) . اسب خوش رفتار. اسب مطیع و خوب رو. اسب غیرحرون و تندرو. || طعام لذیذ و نرم. ( لغت محلی شوشتری ) . || کنایه ازمعشوق با غنج و دلال. ( لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ) .

- بهی رو ؛ خوش رو. خوب رو :
طبیب بهی روی با آب و رنگ
ز حلم خدا نوشدارو بچنگ.
نظامی.
بش
بشاش
هیراد

بپرس