جذاب، موقر، خوش قیافه، شخصی، با شخصیت، خوش سیما
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
معنی. خوش سیما=خوش چهره
- بهی رو ؛ خوش رو. خوب رو :
طبیب بهی روی با آب و رنگ
ز حلم خدا نوشدارو بچنگ.
نظامی.
طبیب بهی روی با آب و رنگ
ز حلم خدا نوشدارو بچنگ.
نظامی.
مقبول طلعت
ملک گفت : شنیدم که بازرگانی پسری داشت مقبل طالع، مقبول طلعت ، عالی همت. . . ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 59 ) . در نواحی ابخاز. . . دوستی داشتم مهترزاده الحق جوانی هنرمند شیرین و شمشیرزن ، مقبول طلعت ، تمام آفرینش. . . ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 81 ) .
ملک گفت : شنیدم که بازرگانی پسری داشت مقبل طالع، مقبول طلعت ، عالی همت. . . ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 59 ) . در نواحی ابخاز. . . دوستی داشتم مهترزاده الحق جوانی هنرمند شیرین و شمشیرزن ، مقبول طلعت ، تمام آفرینش. . . ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 81 ) .