خوش زبان

/xoSzabAn/

    well-spoken
    of a suave speech
    fair-spoken

مترادف ها

eloquent (صفت)
سخنگو، سخن آرا، سلیس، فصیح، سخنور، شیوا، خوش زبان

oratorical (صفت)
سخن آرا، خوش زبان، وابسته به سخنرانی

silver-tongued (صفت)
سخن آرا، فصیح، خوش زبان، چرب زبان

mellifluous (صفت)
شیرین، ملیح، خوش زبان، عسلی، عسل دار، خوش صحبت، خوش هوا

mellifluent (صفت)
شیرین، خوش زبان، عسلی، عسل دار، خوش صحبت، سرشار از عسل، خوش هوا

پیشنهاد کاربران

خوش زبان ؛ گفتار خوب. خوب گفتار.
ملیح الکلام ؛ فصیح و زبان آور. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ترکیب بعد شود.
- ملیح المحاوره ؛ خوش بیان. شیرین سخن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
بامزه

بپرس