عذب البیان ؛ روان و خوش بیان : به انشاء و انشاد اشعاری چند عذب البیان و رطب اللسان گشتند. ( ترجمه یمینی ص 455 ) .ملیح الکلام ؛ فصیح و زبان آور. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ترکیب بعد شود. - ملیح المحاوره ؛ خوش بیان. شیرین سخن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .زیباکلامآراسته سخن . [ ت َ / ت ِ س ُ خ َ ] ( ص مرکب ) خوش بیان : و در خواص [ خواص زر ] چنان آورده اند که کودک خرد را چون به دارودان زرش شیر دهند آراسته سخن آید و بر دل مردم شیرین آید. ( نوروزنامه ) .communicatorآدم خوش بیان و فصیحهمان ممد بلالی است که در کنار ساحل شمال بلال میفروشد و لباسی کثیف دارد+ عکس و لینک