خورش

/xoreS/

    stew
    food
    eating
    [dish of meat and vegetables served with rice]

فارسی به انگلیسی

خورش دل ضعفه
barmecide feast

مترادف ها

feed (اسم)
خورد، خورش، خوراک، علوفه

food (اسم)
خورد، قوت، غذا، طعمه، خورش، اغذیه، خوراکی، خوان، خوردنی، خوراک، طعام، خواربار، توشه، اذوقه

hash (اسم)
مخلوط، امیزش، خورش، ادم کودن

feeding (اسم)
تغذیه، خورش

sauce (اسم)
خورش، چاشنی، سوس، رب، اب خورش، جاشنی غذا

beverage (اسم)
نوشابه، شربت، مشروب، اشامیدنی، خورش

gippo (اسم)
خورش

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

خورشخورشخورشخورش
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
خورشخورشخورشخورش
خورشگر وروزی باید از خدا باشد ونه از شیطان مردم باید بر سر سفرهء خدا بنشینند و هرگز برسر سفرهء شیطان ننشینند.
منبع. عکس کتاب فرهنگ فارسی یا کتاب فرهنگ عمید
خورشخورشخورشخورشخورش
شواء فارسی است زیرا در لرستان به روییدنی های آغاز سال که کنگر ، پیشوک و تره های فراوان است و درست میکنند و می خورند "نُوشِوا"میگویند. نوشوا خورش ها وخوردنیهای نو وتازه.
واژه خورش
معادل ابجد 1106
تعداد حروف 4
تلفظ xoreš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: xvarišn]
مختصات ( خُ رِ ) [ په . ]
آواشناسی xoreS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ لغت معین
خوراک، طعام، غذا
خورش: در پهلوی خورشن xwarešn بوده است .
( ( ازو اندر آمد همی پرورش ؛
که پوشیدنی نو بُد و نو خورش. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 232. )

به آن خورشت هم می گویند.