خورش

/xoreS/

    stew
    food
    eating
    [dish of meat and vegetables served with rice]

فارسی به انگلیسی

خورش دل ضعفه
barmecide feast

مترادف ها

feed (اسم)
خورد، خورش، خوراک، علوفه

food (اسم)
خورد، قوت، غذا، طعمه، خورش، اغذیه، خوراکی، خوان، خوردنی، خوراک، طعام، خواربار، توشه، اذوقه

hash (اسم)
مخلوط، امیزش، خورش، ادم کودن

feeding (اسم)
تغذیه، خورش

sauce (اسم)
خورش، چاشنی، سوس، رب، اب خورش، جاشنی غذا

beverage (اسم)
نوشابه، شربت، مشروب، اشامیدنی، خورش

gippo (اسم)
خورش

پیشنهاد کاربران

خورشگر وروزی باید از خدا باشد ونه از شیطان مردم باید بر سر سفرهء خدا بنشینند و هرگز برسر سفرهء شیطان ننشینند.
منبع. عکس کتاب فرهنگ فارسی یا کتاب فرهنگ عمید
خورشخورشخورشخورشخورش
شواء فارسی است زیرا در لرستان به روییدنی های آغاز سال که کنگر ، پیشوک و تره های فراوان است و درست میکنند و می خورند "نُوشِوا"میگویند. نوشوا خورش ها وخوردنیهای نو وتازه.
واژه خورش
معادل ابجد 1106
تعداد حروف 4
تلفظ xoreš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: xvarišn]
مختصات ( خُ رِ ) [ په . ]
آواشناسی xoreS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ لغت معین
خوراک، طعام، غذا
خورش: در پهلوی خورشن xwarešn بوده است .
( ( ازو اندر آمد همی پرورش ؛
که پوشیدنی نو بُد و نو خورش. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 232. )

به آن خورشت هم می گویند.

بپرس