خور

/xor/

    cove
    estuary
    firth
    gulf
    inlet
    eat
    sun
    bay
    bight

مترادف ها

bay (اسم)
خلیج کوچک، اسب کهر، کهیر، خندق، خور

inlet (اسم)
شاخابه، خلیج کوچک، خور، راه دخول

cove (اسم)
آدم، خلیج کوچک، خور، یارو، پناهگاه ساحلی دامنه کوه، شخص

firth (اسم)
مدخل، خلیج کوچک، خور، شعبه رود

estuary (اسم)
مدخل، خور

gulf (اسم)
جدایی، خور، خلیج، گرداب، هر چیز بلعنده و فرو برنده

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

خورخورخورخور
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
اینجوری که مشخصه خور یعنی همون برکه و ابگیر کوچک ولی خر با ضمه یعنی افتاب که به شکل خور نوشته میشود مثل خورشید، خراسان
خور یا هور به گویش بختیاری نوعی دستبافته دو لنگه هست برای حمل گندم و آرد و جو
درپاسخ جناب آقای ابراهیم حاافظ نژاد باید اضافه کنیم که :
خور :که به شکل ( خر ) که به ضم خ و مشدد خواندن ر
به معنای جرعه ای از آب می باشد و مکانهایی هم که با این واژه می آیند دقیقا به همین معناس که شما فرموده اید .
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان لکی داریم؛خور آو بیه من =جرعه ای آب به من بده
اما :
خور =خ او أ ر،
اگر به این شکل تلفظ گردد به معنای خورشید است .
و خورآسان =آستانه ی خورشید وجایی که خورشید طلوع می کند .
و خور بران = جایی که آفتاب برران می تابد و یا جایی که خورشید غروب می کند می باشد
ولی اکثر جاها ومکا نها به همان معنای آبگیر و جایی که آ ب جمع می شود است .

خور
هر مکانی که اسم خور بر ان نهاده شده است به معنای آب و تالاب و آبگیر است و ربطی به خورشید ندارد
چون اب اساس ابادی است نه خورشید
در ایران صدها اسم مناطق داریم که درترکیب انها اسم خور وهم خانواده های ان وجود دارد
《خور》 ، بر وزن ِ "نور"
● پای ِ رود
ورودی ِ رود به دریا ( عربی: "مَصَب" = محل ِاصابت )
● شکاف هایی در خشکی که آب دریا، به طور دائم، یا به تناوب ( هنگام جزر و مد ) به درونش سرازیر می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

● خلیج کوچک
که در انگلیسی به آن bay گویند.
توضیح :
[[ با gulf = خلیج بزرگ ( به وسعت و پهناوری دریا ) اشتباه نشود]]
مانند :
• خور گو در هرمزگان
• خور موسی در خوزستان
• خور خان در بوشهر
• خور باهو در سیستان وبلوچستان

خور=khavar
به فتح خ. وفتح واو
درزبان لکی به معنای خبر می باشد.
وهمچنین:
خور=بیدار
هاینه خور؟=بیدار هستی ؟
این دو واژه را نباید با هم اشتباه گرفت:
خلیج ( Gulf )
خور ( Bay )
منبع. عکس کتاب فرهنگ فارسی یا کتاب فرهنگ عمید
خورخورخورخور
خور در کل به معنی نور است
واژه های مشابه زیادی وجود دارد که اشاره به نور دارد همچون: خور، هور، حور، سور، نور، اور
خور ریشه واژه خورشید است
خور ، سوراخ قسمت فوقانی سقفهای گنبدی جهت ورود نور به فضا میباشد.
...
[مشاهده متن کامل]

خور برابر هور و هور قسمت اصلی اسم اهورا میباشد که اشاراه به هورامزدا است و الف در ابتدای هور به این واژه ارزش جاودانگی داده است مثلا الف در ابتدای واژه مرداد که در اصل امرداد است به معنی جاودانگی نور معنا میشود و در اهورا به هور جاودانگی میدهد.

خور، مرکز شهرستان خور و بیابانک و شرقی ترین نقطه استان اصفهان است که در کناره جنوبی کویر مرکزی و شمال غربی کویر لوت واقع است.
خور که بسان بندری در کنار کویر مرکزی قرار دارد دو قسمت است: قسمت جنوبی که خانه ها و مساکن انسانها است و قسمت شمالی نخلستان عظیمی است که قوس وار خانه ها را در پناه می گیرد و مردم را از بادهای داغ کویری در امان می دارد. مساکن خور به دنبال حلقه چاههای قنات گسترش یافته اند. منابع آب خور از سه قنات و تعداد اندکی چشمه تأمین می گشته که در ذیل به شرح برخی پرداخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

• کلاغو یا کلاگو: قنات کلاغو که یکی از طولانی ترین قنات های ایران است در مسیری ۷۲۰۰ متری از مادرچاه تا خور کشیده شده و قدمتی ۹۰۰ ساله دارد به عقیده اهالی حفرکنندهٔ این قنات «میرکلان» نامی بوده است.
• دهزیر: قنات دهزیر که از پرآب ترین قنات های کویری است حدود ۴۰۰۰ متر از خور فاصله داشته و قدمت آنه به بیش از ۱۰۰۰ سال می رسد و دارای ۶۵ حلقه چاه می باشد و از زیر شهر می گذرد و اهالی با حفر پایاب به آب آن دسترسی داشته اند. پایاب ها که زمانی نمادی از شهر خور بود طی چند سال گذشته به مرور توسط شهرداری مسدود گردیده است و در حال حاضر پایاب لرد، یکی از معدود پایاب های باقی مانده می باشد که در فلکه مرکزی شهر ( میدان امام خمینی ) قرار دارد مورد بهره برداری قرار می گیرد.
• شورو یا غفورآباد: قدیمی ترین قناتی است که در خور حفر گردیده و بعدها توسط شخصی به نام غفور مرمت گردیده است؛ و به نظر می رسد در حال حاضر اثری از آن ها باقی نمانده است.
• چشمه دریاشور: این چشمه بر روی تپه ای به نام قل هو الله ( سر تل ) قرار دارد و آب مورد نیاز بخشی از کشتخوان دشت خور را فراهم می کند. برای استحمام نیز کاربرد دارد.
• بادام تلخ: در گویش خوری «سِریت» تلفظ می شود. مغز بادام تلخ را برای از بین بردن سم آن چندین بار در آب می جوشانند. موژو نام دیگری است که به این درخت می دهند. از چوب آن برای تهیه بیل، کلنگ، عصا و زغال استفاده می شود و از شاخه های آن سبد بافته می شود. از ریشهٔ آن که به روس معروف است برای دباغی پست مشک استفاده می کنند.
• تاغ:
• تاغ زرد: درختی با تنه قطور و انشعاباتی با رنک سبز روشن.
• تاغ سیاه: شبیه تاغ زرد با ساقه ای محکم تر.
• گز:
• سرخه گز: با رنگ سبز متمایل به قرمز با برگ های باریک و رشته مانند.
• شوره گز: با رنک سبز متمایل به سفید و برای استفاده احشام آن را در آب می شویند تا شوری آن از بین برود.
• کوره گز: بزرگتر از ۲ گز دیگر است و برای دام مناسب نیست و برای جلوگیری از نفوذ شن در مزارع بکار می رود.
• اشنان ( اشنون - اشنیان ) *: این گیاه از خانواده اسفناجیان و بوته ای می باشد و ارتفاع آن تا ۱۵۰ سانتی متر هم می رسد. برگ رسیدهٔ آن را آسیاب کرده و به عنوان پودر رختشویی بکار می ببرند.

خور
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/خور_(اصفهان)
در کناره های خلیج فارس بریدگی های عمیقی وجود دارد کا مردم اطراف آن به آن خور می گو یند
( زیبا )
خور شهری از توابع شهرستان نایین استان اصفهان است که روستاهای بسیار زیادی از مناطق کویری استان اصفهان را در برمیگیرد که با پسوند بیابانک به خور و بیابانک اطلاق میشود . شهر خور پیشینه بسیار زیادی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

شاعرانی چون یغمای جندقی، حبیب یغمایی ، سعید بیابانکی اصالتی خور و بیابانکی دارند.
درضمن : شهر خور از گرمترین نقاط ایران که واقع شده در دشت کویر و کویر مرکزی ایران هم هست یکی از بزرگترین منابع سنگ ایران و بسیاری از منابع معدنی دیگر چون پتاسیم نیز هست.
دلیل نامگذاری شهر خور به این نام بخاطر گرمای شدید آن و نامگذاری شهر خورشید یا خورشید شهر میباشد که در آخر به خور ( خورشید ) منتهی شد.

فره. خره. فرهی. در فارسی جدید فرخ ، فرخنده ، فرخان و فرهی از همین ریشه است. ( از حاشیه برهان چ معین ) . . . . خورنه ، در زبان پهلوی خور و در پارسی فر شده است. ( ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی
...
[مشاهده متن کامل]
ص 167 ) . || داد و عدل و عدالت. || ریاست و فرماندهی. || استقلال. || سیاست و عقوبت. ( ناظم الاطباء ) .

شأن و منزلت کسی را گفتن .
مانند : خدمات شبانه روزی شما در خور ستایش است.
ویا : در خور من نیست که کسی را بیازارم
( خور ) اگر برای نامیدن مکان روستا یا شهر به کار رود به معنای ( آبگیر ) است در ایران اسمهای زیادی با نام خور وجود دارد
خور موسی
خور عبد الله
خورموج
خور و بیابانک
و. . . . . . . . .
در آستانه آغاز= در خور
خور ( khor ) در گویش های کوردی و لری به معنی خورشید است. که به نظر می رسد ریشه کلمه خورشید در زبان فارسی همین کلمه خور است.
خور در زبانهای ایرانی باستان به معنی های زیر بوده است
1 - دمیدن،
2 - سوختن، آغاز به سوختن کردن
3 - خورشید
4 - سحرگاهان طلوع
از نخستین واژه های برساخته در زبان پارسی است.
خور بر وزن طور در "چطور" در زبان پشتو به معنی خواهر می باشد.
در زبان کوردی به معنی خورشید میباشد
در شرق اصفهان بسیاری از مناطق واژه خور بکار رفته و نویسندگانی معانی اشتباهی برای معنی آن بکار برده آمد . در صورتیکه معنی آن خورشیداست. منطقه برخوار اصفهان یعنی جاییکه خورشید ب آن است . و یا روستای خورذوق که از واژه خور، خورشید و ذوق ، ذوک ، یا زیگ، زیج یعنی درگاه خورشید است
خور
به معنای زمین پست،
شاخه ای از دریا
شاخه ای از دریا - زمین پست.
به معنای خورشید هم هست.
فرورفتگی آب در خشکی
در افغانستان - کابل
ریش خور نام منطقه ای است در نزدیک پایتخت که میدان هوایی نیز در آن وجود دارد
خورن = کسی که بسیار بخورد یا پرخور را نیز گویند.
خور = زمینی که در آن آبی جمع شده باشد و پیش روی کرده باشد.
خور ( Bar ) :[اصطلاح دریانوردی]پیشرفتگی آب دریا در خشکی . تپه ای از شن یا لجن که بتوان بر روی آن کشتی را به گل نشاند .
زمین پست وناهموار
خور :
دکتر کزازی در مورد واژه ی " خور " می نویسد : ( ( خور در پهلوی خُوَر xwar بوده است . سور و میهمانی در این زبان خورن Xwaran خوانده می شده است . ) )
( ( خور و خواب و آرام جوید همی،
وز آن زندگی کام جوید همی . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 195 )

خور، هور، مهر، روز، آفتاب و خورشید، یازدهمین روز هر ماه در گاهشماری پارس است.
علاوه بر معانی ذکر شده، خَورِ با سکون ( و ) در لهجه ایل عرب خمسه به معنای حرکت دادن گوسفندان و شتران و . . . است.
مثال ؛
خَورِ الغَنَم = یعنی گوسفندان را حرکت دهید. البته حرکتی که با سرعت کم همراه است. حرکت دادن گوسفندان به آرامی.
خور از روستاهای قدیمی با پیشینه بالای ۲۰۰۰ سال است که در ناحیه سردسیری کوهستانهای شمال باختر شهر هشتگرد واقع شده است. خور از ناحیه خاور به روستای سیفدارک وفشندو شهرجدیدهشتگرد و از سمت باختر به روستای عرب آبادکوه و شهرک هیو و از سمت شمال به منطقه کوهستانی طالقان و از سمت جنوب به بزرگراه تهران - قزوین و شهر هشتگرد منتهی می شود. مردم این منطقه تات نژاد هستند و به زبان های فارسی و ترکی هم مسلط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

اهالی این روستا در طول دوران جنگ 8 ساله ایران و اعراب بعثی حضور بسیار فعالی در جنگ داشته و55تن از اهالی در این جنگ کشته شده اند.

نور ، خورشید
خور به معنی گاله و جوال در لغتنامه نیامده,  حال آنکه مرحوم دهخدا این واژه را در «امثال و حکم» ذیل مثل: «خر را با خور می خورد مرده را با گور» آورده و معنی کرده است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)