خودی

/xodi/

    familiar
    friendly
    insider
    relationship

فارسی به انگلیسی

خودی بودن
familiarity

مترادف ها

relative (اسم)
نزدیک، خویشاوند، خودی

kinsman (اسم)
عشیره، خویشاوند، خودی

relative (صفت)
نزدیک، وابسته، مربوط، نسبی، فامیلی، خودی، وابسته به نسبت یا خویشی

own (ضمير)
خودی، مال خودم

پیشنهاد کاربران

خودی : فامیل ، آشنا
( ( دو دختر نو رسیده و ملوس داشت که همیشه پژمرده و غمگین بودند و پیش خودی و بیگانه از داشتن چنان پدر دل نازک و وراجی سر به زیر و شرمسار بودند. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )
آشنا، خویش، انانیت، انیت، آشنایی، خودمانی، صمیمی

بپرس