خود نمایی کردن


    to show off
brag

    swagger

مترادف ها

pose (فعل)
اقامه کردن، خود نمایی کردن، قرار دادن، گذاردن، ژست گرفتن، وانمود شدن، قیافه گرفتن

spark (فعل)
خود نمایی کردن، جرقه زدن

grandstand (فعل)
خود نمایی کردن

flaunt (فعل)
به رخ کشیدن، بالیدن، خود نمایی کردن، جولان دادن

dash (فعل)
بسرعت رفتن، بسرعت انجام دادن، بشدت زدن، خود نمایی کردن

show off (فعل)
خود نمایی کردن

posture (فعل)
خود نمایی کردن، قرار دادن

پیشنهاد کاربران

تظاهر
تبظرم. [ ت َ ب َ رُ ] ( ع مص ) انگشتری در انگشت کردن احمق و در سخن به انگشت اشارت کردن تا مردمان انگشتری وی بینند. ( منتهی الارب ) . کان احمق و علیه خاتم فیتکلم و یشیر به فی وجوه الناس. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) .
خود نمایی: به کسی می گویند که خودش را به
دیگران نشان دهد
خود نمایی
تفاخر کردن ، فخر فروختن و خودبزرگ بینی
کسی که خود را به نمایش میگذارد

بپرس