خواستن


    ask
    bid
    care
    claim
    demand
    desire
    intend
    invite
    like
    petition
    purpose
    ring
    want
    will
    wish
    mean
    pant
    to wish
    to want
    to intend
    to need

فارسی به انگلیسی

خواستن از
to ask, to request

خواستن از ته دل
aspire, crave, longing, yearn

خواستن بنا به حق
require

خواستن قیمت و مزد
charge

مترادف ها

choose (فعل)
جدا کردن، پسندیدن، خواستن، گزیدن، انتخاب کردن، برگزیدن

wish (فعل)
خواستن، ارزو داشتن، ارزو کردن، میل داشتن، خواستار بودن

desire (فعل)
تمایل داشتن، خواستن، ارزو کردن، میل داشتن

will (فعل)
خواستن، خواستار بودن، میل کردن، وصیت کردن، اراده کردن، فعل کمکی'خواهم'

call (فعل)
احضار کردن، خواستن، ملقب کردن، صدا زدن، نامیدن، فرا خواندن، خواندن

invite (فعل)
احضار کردن، خواستن، طلبیدن، دعوت کردن، مهمان کردن، خواندن، وعده گرفتن، وعده دادن

bone (فعل)
تقاضا کردن، درخواست کردن، خواستن، گرفتن یا برداشتن

intend (فعل)
قصد داشتن، خواستن، خیال داشتن، بر آن بودن

solicit (فعل)
تقاضا کردن، درخواست کردن، خواستن، بیرون کشیدن، جلب کردن، التماس کردن، تشجیع کردن، خواستار بودن، وسوسه کردن

beg (فعل)
درخواست کردن، خواستن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن

ask (فعل)
پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن

want (فعل)
خواستن، نداشتن، فاقد بودن، کم داشتن، محتاج بودن، لازم داشتن، نیازمند بودن به، کسر داشتن

require (فعل)
خواستن، مستلزم بودن، نیاز داشتن، لازم دانستن، لازم بودن، لازم داشتن

desiderate (فعل)
خواستن، ارزو کردن

invocate (فعل)
احضار کردن، خواستن، استدعاء کردن، دعا کردن به، استمداد کردن از، دعا خواندن

پیشنهاد کاربران

بنا داشتن
propose to do something=to intend to do something
واژه خواستن
معادل ابجد 1117
تعداد حروف 6
تلفظ xāstan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: xvāstan] ‹خواهیدن›
مختصات ( خا تَ ) [ په . ] ( مص ل . )
منبع واژگان مترادف و متضاد
دوست داشتن ، میل داشتن، مشتاق بودن
برآن هستن
جویا شدن
طالب شدن
بنا داشتن
خواهان چیزی بودن
خواستار چیزی بودن. .
طلبیدن

بپرس