خوار

/xAr/

    abject
    inferior
    low
    menial
    pitiful
    despised
    contemptible
    eater
    drinker
    vore
    vorous
    eater or drinker
    -vore
    -vorous

فارسی به انگلیسی

خوار بار فروشی
grocery

خوار سازی
abasement, affront, debasement, devaluation, slight, affront, contempt

خوار شدن
fall

خوار شماری
slight

خوار شمردن
belittle, to hold in contempt, to despise

خوار و خفیف شمردن
contemn

خوار و خفیف کردن
abase

خوار کردن
cheapen, debase, deprecate, depreciate, derogation, humble, humiliate, lower, mortify, outrage, pervert, scorn, slight, to hold in discrespect, to humiliate

خوار کردن جسم برای تعالی بخشی روح
mortify

خوار کردن خود
demean, stoop

خوار کننده
cheap, degrading, derogatory, ignominious, slighting, scornful

مترادف ها

abject (صفت)
سرافکنده، فرومایه، خسیس، خوار، پست، خفیف

contemptible (صفت)
خوار، پست، محقر، قابل تحقیر

debased (صفت)
خوار

degraded (صفت)
خوار، پست یا خفیف شده

despicable (صفت)
خوار، پست، مطرود، زبون، نکوهش پذیر

abused (صفت)
خوار

wretched (صفت)
خوار، پست، بی چاره، بد بخت، رنجور، ضعیف الحال، رنجه، تاسف اور

hangdog (صفت)
خوار

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
...
[مشاهده متن کامل]

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

خوارخوارخوارخوارخوار
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_فارسی_باستان
خوار: برای ساختن واژه های به کار می رود که معنی خورنده، گیرنده با تصاحب کننده دارد مانند: علف خوار که خورنده علف است ، رشوه خوار آنکه رشوه می گیرد، زمین خوار آنکه ملک دیگری تصاحب می کند
منبع: فرهنگ موضوعی فارسی تألیف استاد بهروز صفرزاده ، با اندکی دخل و تصرف
در گویش اراکی، خواهر ( sister ) را به شکل خوآر تلفظ میکنند. البته برخی افراد و اینکه بیشتر در میان سالخوردگان و قدیمی های اراک بکار میره.
واژه خوار
معادل ابجد 807
تعداد حروف 4
تلفظ xār
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: xvār]
مختصات ( خا ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی xAr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
از کلمه کوردی خوار به معنی پایین گرفته شده
کوچکی
بعضی اوقات معنی اسان هم می دهد
سلام
از نظر من سایت بسیار خوبی دارید. من مهبد فرجیان کلاس پنجم هستم و همیشه از سایت شما استفاده میکنم. واقعا عالی هستید.
ممنون میشم معنای کلمات انگلیسی هم در سایتتون قرار بدید.
ممنون، مهبد
درکوردی خوار =پایین
متضاد ان میشود بان =بالا
قفاخوار. [ ق َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) آنکه همه کس او را قفا زند. ذلیل . خوار. زبون .
خوار:تو سری خور. سر افکند. بی مقدار. بی ارزش. بی قدر. بی مصرف
کوچک
ضیعف
بی وجود=
در تداول، دون و کمینه و پست و فرومایه و حقیر و خوار. ( ناظم الاطباء ) . || در تداول عوام، که انجام هیچ کاری نتواند: فلان آدم بی وجودیست ؛ بی جربزه است و کاربر و مفید بحال همنوع نیست. ( یادداشت مؤلف ) .
خاک بر سر ، بی همه چی/چیز ( فرومایه ) ( گویش تهرانی )
Xovar در زبان هورامی و کردی به معنی پایین و کم ارزش است و همچنین xovarden به معنی خوردن است.
کنفت
پست، بی ارزش، سهل، آسان
لهجه اراکی : خواهر
تلفظش میشه خوو آر
خوار: در پهلوی خْوَار xwār به معنی آسان و بی ارج است و وارونه ی آن " دشخوار " و دشوار " است .
( ( که گیتی به آغاز چون داشتند،
که ایدون به ما خوار بگذاشتند؟ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 214 . )

پست، توسری خور، حقیر، خفیف، دنی، ذلیل، زبون، سرافکنده، سقط، فرومایه، متذلل، محقر، بی مقدار، بی ارزش، بی قدر، بی مصرف، مهمل
بی مقدار
بی مقدار ، بی ارزش
کاربرد در جمله : 🥫
ملک از استماع این نصیحت امتناع نمود و سخن مشیر بی نظیر خوار داشت ( زبان 89 )
/xAr/در گویش شهرستان بهاباد به معنای زشت است و متضاد آن جُهون ( قشنگ ) است. مثال، چق این لباس خواره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)