densely
خنگ
/xeng/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
سفت، متراکم، محکم، انبوه، احمق، غلیظ، پر پشت، چگال، خنگ، متکاثف
مست، خنگ، خورده، سرمست، مخمور، لول، نشئه شده
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ
سفید، خنگ
مست، خنگ
پیشنهاد کاربران
ظاهرامشهورترین شعری که جستن معنی خنگ راناگزیر می کند بیت زیبای معمارشعرپارسی رودکی بزرگ است
آب جیحون ازنشاط روی دوست
خنگ ماراتامیان آیدهمی
ومعنی آن اسب سپیداست ، گرچه درگفتارامروز همگان رابه سبک مغزی اشارت است وجز گاه رجعت به ادبیات کهن وجاودان اشارتی به دیگرمعانی آن نیست
آب جیحون ازنشاط روی دوست
خنگ ماراتامیان آیدهمی
ومعنی آن اسب سپیداست ، گرچه درگفتارامروز همگان رابه سبک مغزی اشارت است وجز گاه رجعت به ادبیات کهن وجاودان اشارتی به دیگرمعانی آن نیست
خِنگیدن = خنگ شدن/خنگ بازی درآوردن.
خنگاندن = کسی را خنگ کردن.
خنگاندن = کسی را خنگ کردن.
خِنْک :به معنی سپید است.
( ( گر آهوست برمرد موی سپید
تو را ریش و سرگشته چون خنگ بید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۹۱. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " خِنگ" می نویسد : ( ( خنگ: سپید؛ اسب سپید یال. یکی از دو تندیسهٔ بودایی، در بامیان، که آوازه ای یافته اند" خنگ بُت " ( بت سپید ) نام داشته است، در برابر سرخْْ بت. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( جنبید شیب ِ مقْرَعَهٔ صبحدم؛ کنون،
ترسم که نقره خِنْگ به بالا برافکنَد ) )
برگردان بیت: دنباله و رشتهٔ تازیانهٔ صبح جنبید و نخستین پرتوهای روز در آسمان تافت؛ می ترسم که هم اکنون اسب سپید و سیمینْْ یال خورشید یا روز، از کوبهٔ تازیانه، به بالا برجهد و روز یکباره در گُسترد.
( رخسار صبح ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۷۲، ص ۲۷۹. )
( ( گر آهوست برمرد موی سپید
تو را ریش و سرگشته چون خنگ بید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۹۱. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " خِنگ" می نویسد : ( ( خنگ: سپید؛ اسب سپید یال. یکی از دو تندیسهٔ بودایی، در بامیان، که آوازه ای یافته اند" خنگ بُت " ( بت سپید ) نام داشته است، در برابر سرخْْ بت. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( جنبید شیب ِ مقْرَعَهٔ صبحدم؛ کنون،
ترسم که نقره خِنْگ به بالا برافکنَد ) )
برگردان بیت: دنباله و رشتهٔ تازیانهٔ صبح جنبید و نخستین پرتوهای روز در آسمان تافت؛ می ترسم که هم اکنون اسب سپید و سیمینْْ یال خورشید یا روز، از کوبهٔ تازیانه، به بالا برجهد و روز یکباره در گُسترد.
( رخسار صبح ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۷۲، ص ۲۷۹. )
خُنگ در فارس به نخ جاروی خشک و بلند می گویند
وازه هایی چون خنگ و کودن هردو از اسب گرفته شده مانند اینکه بگویند عجب اسبی هست - ای اسب -
خنگ با فتحه به چم سفید است
زی فرنگستان سه کرت شاه ایران راند خنگ - خواست تا ایران شود همچون فرنگستان قشنگ
بهار میگوید
زی فرنگستان سه کرت شاه ایران راند خنگ - خواست تا ایران شود همچون فرنگستان قشنگ
بهار میگوید
clumsy کلمه درست خنگ به انگلیسی به این معنی که کسی کاری رو بلد نیست انجام بده اینه. نه بقیه که به معنی نفهم و احمق و . . . . است
خنگ در زبان عامیانه تهرانی یک واژه مودبانه تر برای کودن و احمق و نفهم است و بار معنایی ملایم تر، شوخ طبعانه و کمتر برخورنده ای را دارد.
خِنگ درزبان یزدی یعنی یک دنده _ کُودَن
واژه ی کارآمدی است و به معنی بیشعور است
اره منگول بیشتر معنی میده😂😂
به معنی امروزی=اسکول
خنگ به معنای بیغوله، رباط، گوشه، زاویه، مکانی دور اما دنج، دیر، تکیه، خرابات، عبادتگاه و مکانی شریف و مقدس است که در گذشته شاعران، عرفا، زاهدین، دانشمندان و. . . برای تزکیه نفس و سیر و سلوک جغرافیایی خود به آنجا سفر می کرده اند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)