خندان

/xandAn/

    laugher
    laughing
    smiling

مترادف ها

happy (صفت)
راضی، فرخنده، خوشحال، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، خوشبخت، سعادتمند، خوش، مسرور، شاد، خرسند، محظوظ، خوش وقت، خندان، سفیدبخت، بانوا

smiling (صفت)
خوشرو، خندان، متبسم

merry (صفت)
فراخ، خوشحال، بشاش، خوشدل، خوش، شاد دل، سرحال، خرم، مسرور، شاد، خوشنود، سرمست، سبک روح، با نشاط، شادمان، خوش وقت، خشنود، خندان، سرخوش، شاد کام، پرنشاط، پر میوه

riant (صفت)
خوشحال، بشاش، دلگشا، خندان، متبسم

laughing (صفت)
خندان

پیشنهاد کاربران

بسیم
گشاده رخ . [ گ ُ دَ / دِ رُ ] ( ص مرکب ) خندان . بشاش . مسرور : همه دختران شاد و خندان شدندگشاده رخ و سیم دندان شدند. فردوسی .
تبسم افشان . [ ت َ ب َس ْ س ُاَ ] ( نف مرکب ) تبسم پاش . شکفته . خندان : ز بس هوای چمن ذوق اتحاد انگیخت هزار غنچه به یک لب تبسم افشان شد. طالب آملی ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) .
بسام
تیغ خندان: شمشیری که اثر خون تازه بر روی آن به قرینه انحنای آن مانند لبی است که تبسم کرده.
تیغ گردد از دو سو خندان چو برق اندر غمام
کوس گردد از دو سو نالان چو رعد اندر بهار
صباحی بیدگلی
بشاش، خنده رو، خوشرو، خنده ناک، شاد، شادان، شادمان، گشاده رو، متبسم، مسرور، مشعوف، شکفته، شکوفا، خرم، خوش
نام قدیم روستای سیاهپوش از توابع استان قزوین.