خمیر کردن


    mash
    knead
    to knead
    to mix with water

مترادف ها

knead (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن

make a paste (فعل)
خمیر درست کردن، خمیر کردن

make a dough (فعل)
خمیر درست کردن، خمیر کردن

malaxate (فعل)
خمیر درست کردن، خمیر کردن

mash (فعل)
خرد کردن، لاس زدن، خمیر کردن

impaste (فعل)
خمیر کردن، رنگ غلیظ زدن به

pulp (فعل)
خمیر کردن، به صورت تفاله در آوردن، گوشتالو شدن

leaven (فعل)
خمیر کردن، مخمر کردن، ور اوردن

reduce to pulp (فعل)
خمیر کردن

پیشنهاد کاربران

خمیر کردن: [اصطلاح نانوایی] مخلوط کردن آب و آرد و ورز دادن آن تا برای پخت نان آماده شود.

بپرس