خمیر

/xamir/

    leavening
    dough
    paste
    pulp
    half baked
    underdone

فارسی به انگلیسی

خمیر اب
batter

خمیر بادام زمینی
peanut butter

خمیر بتونه
oakum

خمیر پوست
mudpack

خمیر پیچ
en crote

خمیر چوب
wood pulp

خمیر دندان
dentifrice, toothpaste, toothpaste, dentifrice

خمیر سلولزی
pulp

خمیر شیرین
marshmallow

خمیر شیرینی پزی
pastry

خمیر شیشه
frit

خمیر مانند
butter, doughy, pasty, pulpy, sodden, paste, soggy, squidgy

خمیر نان
dough

خمیر کاغذ
papier-mâché, papier-mch

خمیر کاغذ سازی
pulp

خمیر کردن
mash, knead, to knead, to mix with water

مترادف ها

paste (اسم)
چسب، خمیر، نوعی شیرینی، سریش، گل یا خمیر

batter (اسم)
خمیر، خمیدگی

dough (اسم)
خمیر، پول، خمیره

duff (اسم)
خمیر، سبزی های فاسد جنگل، خاکه زغال سنگ، تغییر علامت

unguent (اسم)
مرهم، خمیر، روغن

پیشنهاد کاربران

در کردی کرمانجی : هَویر یا هِویر،
عجین
به نظرم واژه های خمیر و مخمر و خمار و . . . بی ربط با واژه خم ( کوزه ) نیستن که در گذاشته از آن برای شراب سازی و سرکه سازی و چه بسا خمیر سازی بکار میرفت ، فراموش نکنیم برای اینکه نان درست شود با ید به آرد و آب خمیر مایه زد و شاید خمیر چیزی بود که در خمره و خم گذاشته میشد تا برای پخت نان آماده شود .
پارسی خمیر خازه و سریش است و خمیر شدن را خازیدن گویند و خمیر کردن را خازاندن و سرشتن گویند
سرشتم سرشتی سرشت
و اینده را گوییی
سرشم سرشی سَرَشَد
اگر به پارسی دری بود و اگر به پهلوی بود هرکه به زبان خود بگوید
...
[مشاهده متن کامل]

و انکه برتی چسباندن به کار برند تنها پس از خازه کردن و سرشتن انرا سریش و سریشم گویند و نه پیشتر -
و مایه خازه را خاز مایه گویند - دوستی که گفت خمیر پارسی است ازچرت گویی چه میتوان یافت ایا نمیدانید که خمیر از خمر و خمار و تخمیر است

خمیر
این واژه پارسی ست :
خَمیر : خَم - ایر
خَم : هنگامی که آرد را با آب می آمیزند ، می توانند با خَماندن به آن شکل دلخواه دهند.
- ایر : پسوند نامساز
خَمیر : دیس یا چهری که از خماندن به دست می آید
الکلی ، دائم الخمر
برابرهای پارسی واژه ی خمیر �خازه� و �سیب� هستند
در پارسی " خاز " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

بپرس