خم کردن


    angle
    bend
    bow
    crook
    lean
    ply

فارسی به انگلیسی

خم کردن پا
flex

خم کردن دست
flex

خم کردن کمر
incline

مترادف ها

bow (فعل)
خم شدن، تعظیم کردن، سرتکان دادن، خم کردن، خمیدن، سر فرود اوردن، خمیده شدن، سجود کردن

incline (فعل)
چسبیدن، تمایل داشتن، خم کردن، کج کردن، سرازیر کردن، مستعد شدن، شیب دادن، متمایل کردن

bend (فعل)
منحرف کردن، کوشش کردن، برگشتن، خم شدن، تعظیم کردن، خم کردن، خمیدن، کج کردن، دولا کردن، بذل مساعی کردن

curve (فعل)
خم کردن، منحنی خوراندن

crank (فعل)
خم کردن، کوک کردن، دسته دار شدن

leant (فعل)
خم شدن، خم کردن

crook (فعل)
خم کردن، کج کردن

flex (فعل)
خم کردن، پیچاندن، انعطاف داشتن، پیچ دادن

wry (فعل)
خم کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، به اطراف چرخاندن، دهن کجی کردن، اریب شدن

limber (فعل)
خم کردن، خمیده کردن، تا کردن، تمرین نرمش کردن

inflect (فعل)
خم کردن، کج کردن، منحنی کردن، صرف کردن، گرداندن

hunch (فعل)
خم کردن، قوز کردن، بشکل قوز دراوردن، تنه زدن

twist (فعل)
خم کردن، پیچاندن، پیچیدن، تابیدن، پیچ دادن، پیچ دار کردن، تاب خوردن، چرخیدن، تاب دادن

پیشنهاد کاربران

Buckle
واژه ( اَنک یا اَنگ ) در زبان اوستایی به چم و معنایِ ( خم کردن، پیچاندن ) بوده است؛
( واژه ( angle ) در زبان انگلیسی با واژه ( اَنگ یا اَنک ) در زبان اوستایی از یک بُن و ریشه است ) .
( همچنین واژه ( النگو ) به چمِ ( دستبند ) از واژه ( اَنکو یا اَنگو ) در زبان اوستایی گرفته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه 54 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:

خم کردنخم کردن
نوایدن
نوانیدن

بپرس