خم

/xam/

    cask
    vat
    curve
    bend
    fold
    curved
    bent
    inclined
    atilt

فارسی به انگلیسی

خم اورتا
arch of the aorta

خم پذیر
elastic, flexible, limber, limp, malleable, supple, yielding

خم پذیری
elasticity

خم جاده
twist

خم شدن
angle, bow, bend, crook, give, lean, sway, turn, droop, to bend, to stoop

خم شدن به چپ و راست
yaw

خم شدن در اثر حرارت شدید
buckle

خم شدن در اثر فشار
buckle

خم شدن سر
incline

خم شدن کشتی به یک سو
careen

خم شدن کمر
incline

خم شدنی
limber

خم ناپذیر
inflexible

خم نشدنی
rigid, unbending

خم نشده
unbowed

خم و راست کردن
dip

خم کردن
angle, bend, bow, crook, lean, ply

خم کردن پا
flex

خم کردن دست
flex

خم کردن کمر
incline

مترادف ها

bend (اسم)
خم، خمیدگی، گیره، زانویی، زانو، چنبره، خمیدگی پیداکردن، زانویه، شرایط خمیدگی

arc (اسم)
قوس، کمان، هلال، جرقه، خم، خرپشته

bent (اسم)
میل، خوی، خم، خمیدگی، علف بوریا، علف نیزار، علف شبیه نی، نشیب

curve (اسم)
خم، منحنی، خمیدگی، پیچ، خط منحنی، چیز کج، خط خمیده انحناء

crank (اسم)
خم، پیچیدگی، میل لنگ، هندل، دسته محور، بست زانویی، ادم پست فطرت، محوردار کردن

flexure (اسم)
خم، خمیدگی، چین، انحناء

knee (اسم)
خم، زانویی، زانو، پیچ، دو شاخه

jar (اسم)
جنبش، خم، تکان، سبو، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، شیشه دهن گشاد، دعوا و نزاع

wimple (اسم)
خم، چرخ، پیچ، چین و شکن، روسری زنان قرون وسطی

meander (اسم)
گردش، دور، خم، پیچ، راه پر پیچ و خم، چم اب

humped (صفت)
خم

crooked (صفت)
پیچیده، کج، نا درست، خم، ناراست، چوله

nutant (صفت)
خم، پایین افتاده، سرازیر اویخته، زیور اویخته

bow-backed (صفت)
خم

curved (صفت)
خم، منحنی، چنبری

bent (صفت)
خم، منحنی، خم شده، خمیده، مایل

inclined (صفت)
متمایل، خم، مایل، سراشیب، سرازیر

پیشنهاد کاربران

درود بر حق جویان! برای معنی دقیق به شماره ۴۵ سال دوازده مجله رشد زبان و ادب فارسی مقاله �تفسیری خااص از واژه خم� سال ۱۳۷۶ نگاشته شده توسط احمد گرگان محمدی دبیر دبیرستان‍های نایین مراجعه شود. در آن مقاله
...
[مشاهده متن کامل]
با دلایل و شواهد معنی دقیق � خم� دراین بیت از شعر سنایی غزنوی �گنبدک های موجود در دشت�تعبیر و مورد قبول استادان مبرز دانشگاه اصفهان همچون دکتر نوریان دکتر شریعت و استاد دانشگاه تهران دکتر اسلامی والا و. . . گرفته است.

خم ، خمره یا خمب
از ریشه هندو اروپائی کیو keue یا ورم کرده مانند خم و خمره که در فارسی میانه خمب khumb. ودر اوستا خمبو khumbo ودر سانسکریت ساوایاتی savyate یا جسم حجیم و متورم وددر لاتین کاور و کاوس cavere و cavus با توخالی و با همین معنی در یونانی کولاس kaolas با برگشت های انگلیسی cavity ٫ cave ، cumulate ٫
...
[مشاهده متن کامل]

او ز یک رنگیّ عیسی بو نداشت. وز مزاج خُمِّ عیسی خو نداشت - مولوی
بخشی برگرفته از
- فرهنگ ریشه های هندواروپائی زبان فارسی
کردآ ورنده دکتر منوچهر آریاتپور
- اتیمونلاین دانشگاه تگزاس استین
- , Calver Watkins ریشه های هند و اروپائی, پرفسور زبانشناس دانشگاه هاروارد

واژه خم
معادل ابجد 640
تعداد حروف 2
تلفظ xom
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: xumbak] ‹خنب، خمب›
مختصات ( خُ ) ( اِ. )
آواشناسی xam
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
خُم به معنای یک خونه و یک آشیونه هست
واژه ( کمَر ) با واژه ( خم ) از یک ریشه می باشند. در زبان اوستایی واژه ( کمَر ) به دیسه یِ ( کمرا، کمر ) واگویی می شده است که با زدایشِ آواییِ ( ر/رَ ) ، به روشنی واژه ( خم ( کم ) ) آشکار می شود.
در زبان پارسی واژه ( آغ ) در ( آغاز ) برگرفته از واژه ( آغرَ ) در زبان اوستایی و واژه ( چنگ ) برگرفته از واژه ( چنگرَ ) ، با زدایشِ آواییِ ( ر/رَ ) همراه بوده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه یِ 354 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:

خم
سلام به دوستان معنی خم در مصراع ( بود بقراط را خمی ، مسکن ) یعنی چی ؟ ممنون میشم پاسخش رو بهم بگید.
یک نوع ظرف سفالی بزرگ
کدو
کوزه ٔ شراب را نیز گویند یعنی در همان کدوی خشک نیز گاهی شراب کنند. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) . کدوی کاوک کرده برای ظرف شراب. ظرف شراب از کدوی خشک مجوف کرده. ( یادداشت مؤلف ) . کدوی سیکی. چمانه. ( حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) . کوزه ٔ شراب. ( ناظم الاطباء ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بنشان به تارم اندرمر ترک خویش را
با چنگ سغدیانه و با بالغ و کدو.
عماره.
گر به پیغاله از کدو فکنی
هست پنداری آتش اندرآب.
عنصری.
خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو
خواه از خم گیر می خواه از کدو.
مولوی.
به میخانه در سنگ بر دن زدند
کدو را نشاندند و گردن زدند.
سعدی.

در خُم کردن کسی : کنایه است از به بند کشیدن وی و به چاه انداختن او .
در بیت زیر معنی" به غار انداختن" می دهد.
گورخان را چو گور در خم کرد
رفت از آن گورخانه پی گم کرد
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۵۲. َ
خُم یعنی شراب
خُمخانه یعنی شراب خانه
در پاسخ این دوست عزیز برای معنی خم در شعر مولوی=
منظورش از خُم شرابه. چون یکی از معجزات حضرت عیسی تبدیل کردن آب به شراب بوده. منظور مولوی از مزاج خم عیسی، سرمستی از شراب عشق میباشد. یعنی فرد مورد نظر با سرمستی و عشق خو نگرفته بوده.
در اشعار مولوی ، یکی از ابیاتش این هست که
او ز یک رنگیّ عیسی بو نداشت/ وز مزاج خُمِّ عیسی خو نداشت
اینجا معنی خم رو میخواستم. ممنون میشم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس