خلی


    daffiness
    lunacy
    nuttiness

مترادف ها

absurdity (اسم)
پوچی، چرندی، مزخرف بودن، خلی، نا مربوطی

desperation (اسم)
خلی، بیچارگی، نومیدی، لاعلاجی، نومیدی زیاد

impertinence (اسم)
خلی، نابهنگامی، جسارت، گستاخی، اهانت، خیره چشمی، بی ربطی، بی موقعی

پیشنهاد کاربران

دربختیاری :
خَل =کج
کله خشکی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ ُ ] ( حامص مرکب ) خلی . دیوانه مزاجی . ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به کله خشک شود. || کله شقی . یکدندگی . ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به کله خشک شود. || تریاکی بودن . ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به کله خشک شود.
در زبان گیلکی
خُلی : گوجه سبز، آلوچه
خُلی دار : درخت آلوچه ، درخت گوجه سبز
سلام ضمن تشکر از برنامه ترجمه آنلاین تون . معنی این کلمه که به نظرم فعل هست رو نداشتید درکتاب نهج البلاغه فکر کنم حکمت ۵۷ باشه خلی با ضمه روی خ و تشدید روی لام وکسره ریرلام لطفا معنی این کلمه راهم بگذارید

بپرس