خلوت

/xalvat/

    retired or private place
    privacy
    solitude
    private
    retired
    lonely
    not crowded
    empty
    retirement
    retreat
    solitary
    unfrequented

فارسی به انگلیسی

خلوت جویی
retirement

خلوت خانه
private house or apartment

خلوت شکن
intruder

خلوت شکنانه
intrusive

خلوت شکنی
intrusion, intrusiveness, invasion

خلوت گرا
hermit

خلوت گرای
anchorite, retiring, seclusive

خلوت گزیدن
cloister

خلوت گزین
secluded

خلوت نشین
recluse

خلوت و غم انگیز
lonesome

خلوت کردن
closet, seclude, to retire, to let no one in, to clear

خلوت کردن با
to give a private audience to

مترادف ها

privacy (اسم)
اختفاء، پنهانی، تنهایی، پوشیدگی، خلوت

solitude (اسم)
تنهایی، خلوت، انفراد، جای خلوت

reclusion (اسم)
خلوت

retired place (اسم)
خلوتگاه، خلوت

retirement (اسم)
انفصال، خلوت، بازنشستگی

lonely (صفت)
متروک، تنها، بی کس، خلوت، بی یار، بیغوله

private (صفت)
محرمانه، اختصاصی، خودمانی، خاص، مستور، پوشیده، مخصوص، خصوصی، خلوت، شخصی

retired (صفت)
منزوی، متقاعد، بازنشسته، خلوت

پیشنهاد کاربران

خالی، پرداخته ، پَردَختِه
این واژه در فارسی از عربی گرفته شده است و معنایی عرفانی دارد. عرفان نیز از فرهنگ هندی به دیگر فرهنگ ها و سنن منتقل شده است.
سخن جالب آن که این واژه با این معنا نه در انگلیسی و نه در فرانسوی وجود ندارد! و از واژه هایی است که ترجمه ی آن به شدت سخت است و در هر صورت معنای کامل فارسی را به مخاطب این زبان ها منتقل نمی کند!
...
[مشاهده متن کامل]

اگر به معنای جایی خالی از جمعیت به کار بسته می‎ شود، در ترجمه از فارسی به این زبان ها باید "غیرشلوغ" ترجمه شود.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.

خَلوَت:
١. خالی، دِنج، تنها، بی - رفت - وآمد، پِیغُلیده؛ بی - سِدا، بی - سروسِدا، خاموش
۲. تنهایی، تنهاکده، نهان، نهانگاه، پنهان، پنهانگاه، پِیغُلِه
۳. تنهایی - گزینی، تنهانشینی، گوشەنشینی، دوری - گزینی، مردم - گریزی
تفکّر در خلوت، واجبترین عبادت است!
خلوت با شیطان در غفلت است.
خلوت با جنس مخالف باعث شهوت غیر عقلانی میشه.
. . .
تنها
١. خالی، دِنج، تنها، بی رفت وآمد؛ بیسِدا، بیسروسِدا
۲. تنهایی، نهان، نهانگاه، پنهان، پنهانگاه
۳. تنهایی گزینی، گوشەنشینی، دوری گزینی، مردم گریزی
خلوت: تنها نشینی، اصطلاحاً ، دوری گرفتن از مردم و تنها نشستن در مدت معین به قصد عبادت و ریاضت ) )
"مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست"
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ۱۳۷۵. ص ۲۳۸ )

تنهایی، دور بودن از دیگران
خلوت ( اسم ) =پِیغُلِه، مانند:چون شکست خورد به پیغله ای ( مکان خلوتی ) خزید ( رفت )
خلوت ( صفت ) =پِیغُلیده، مانند:شهرِ پیغلیده نشان از ترس مردم از بیماری دارد.
پِیغُلیدن: خلوت و خالی کردن جا و مکانی از جمعیت و افراد
مانند: دورنمای ثروت و رفاه در شهر روستاها را از مردم می پیغُلد.
بی سروصدا ، ساکت
خاموش - تنهاکده -
در پارسی" نهفت " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
uncrowded

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس