خلق کردن


    create
    originate

مترادف ها

create (فعل)
ایجاد کردن، ساختن، فراهم کردن، خلق کردن، افریدن، ناگهان ایجاد شدن، سرشتن

پیشنهاد کاربران

اِنشاء
پدیدآوردن.
سلام من لشنی هستم
مترادف
Probe =search in to
جستجو کردن
از عدم به وجود آوردن ، درست کردن ، ایجاد کردن ، پدید آوردن ، بنیان کردن، ساختن
آفریدن، انبودن
منبع: لغت نامه دهخدا
من یسنا میراحمدی هستم ۱۱ساله دارای فوق لیسانس اینگلیسی
Orginat هم معنی
Care هم خانواده =مواظب

خَلَق کردن:پوسیده کردن ، کهنه کردن
( ( خود منشی کار خَلَق کردنست
خصمی خود یاری حق کردنست ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 400 . )

Come up whit

بپرس