زائده فکر
دست ساز
موجود یا موجودات روی زمین و کرات دیگر مخلوق خدا هستند
آفریدار، آفرینش
خَلق: ایجاد و ابداع توأم با تقدیر است ، اَصلُ الخَلْقِ التقدیرُ ، خلق ایجاد و ابداع توأم با اندازه گیری است
واژه خلق
معادل ابجد 730
تعداد حروف 3
تلفظ xalaq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی، جمع خُلقان] [قدیمی]
مختصات ( خَ ) [ ع . ]
آواشناسی xalq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
( خلق ) به حسب اصل لغت به معنای سنجش و اندازه گیری چیزی است برای اینکه چیز دیگری از آن بسازند، و در عرف دین در معنای ایجاد و ابداع بدون الگو استعمال می شود.
افریده شده از طرف خداوند تعالی
بهتر است از معانی اش در زمان های کاربردی اش بکار ببریم
اگر منظور از خلق در گفتار مردم باشد از مردم بهره ببریم ولی اگر آفرینش هست از آفرینش
خلق به معنی افرینش
معنی تاب. توان
ابناء جهان
خلق کردن
نهادن
واژه خلق دومعنی :یکی ایجادکردن چیزی بعداز معدوم بودن آن، دیگری نظم دادن چیزی از ماده ای که پیش تر ایجادشده است.
مترادف خلق:مردم، آفریده
ایجاد کردن ، دُرُست کردن
ایجاد
اخلاق، خوی
آفرینش
چیزی که خدا به وجود آورده
اگر حتی تو که داری اینو میخوانی اگر چیزی اختراع کنی یا بسازی خالق او چیزی هستی
افریده شده - ساخته شده -
رفتار و کردار
خوی و منش
سیرت
خوى
خوی، نهاد، سرشت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)