خلف وعده


    breach

فارسی به انگلیسی

خلف وعده کردن
to break ones promise, to breach an appointment, weasel, welsh

پیشنهاد کاربران

به داگ نبودن ویا نرسیدن و یا نیامدن و پیدا نشدن. به دالگاه نیامدن . به دالگه نبودن. به جایگاه نیامدن. نبودن. هم دیدن، همدیگر را دیدن. جایی یکدیگر را دیدن . نرسیدن، نیامدن. فراموش کردن. به جای کار نرسیدن:خلف وعده.
برخلاف وعدۀ خویش عمل کردن