خلع ید

/xal~eyad/

    ouster
    seizure

فارسی به انگلیسی

خلع ید کردن
dispossess, evict, seize

مترادف ها

eviction (اسم)
اخراج، خلع ید

dispossession (اسم)
سلب مالکیت، خلع ید

پیشنهاد کاربران

دست بریده:خلع ید . کیک دست درازی می کرد دستش را بریدند.
کوتاه دستی
dislodge
تخلیه
خلع ید: به گونه خودمانی تر میشه گفت خلع سلاح
گرفتن مالی که در دست و تصرف دیگری است
کوتاه نمودن دست
نمونه:
بجای �مخالفت دولت با خلع ید از مالکان کارخانجات� می توان گفت و نوشت:
ناهمداستانی دولت با کوتاه نمودن دست خداوندان کارخانه ها
باز ستاندن هرآنچه به زور، بانیرنگ، بارشوه ودروغ از کسی یا گروهی به چنگ
آورده باشند.
ازدست کسی خارج کردن ملک _تحویل ملک از کسی که ملک را تصاحب کرده

بپرس