خلع

/xal~/

    deposal
    removal from an office
    dethronement
    repudiation
    deposition
    divestment
    divesture

فارسی به انگلیسی

خلع درجه کردن
unmake

خلع سلاح
disarmament

خلع سلاح شدن
disarm

خلع سلاح کردن
disarm, ro disarm

خلع سلاح یک جانبه
unilateralism

خلع شخص از حمایت قانون
outlaw

خلع مقام
impeachment

خلع مقام کردن
impeach, unmake

خلع کردن
depose, expel, strip, unclothe, to depose

خلع کردن از سلطنت
dethrone

خلع کسوت روحانی کردن
defrock, unfrock

خلع کسوت کردن
divest

خلع ید
ouster, seizure

خلع ید کردن
dispossess, evict, seize

مترادف ها

discharge (اسم)
تخلیه، عزل، خلع، ترشح، بده، انفصال

deposal (اسم)
اخراج، عزل، خلع

dethronement (اسم)
خلع، عزل از پادشاهی

پیشنهاد کاربران

مطابق تعریف ماده ۱۵۶ قانون مدنی افغانستان، خلع عبارت است از انحلال عقد ازدواج در بدل مالی که زوجه آن را برای زوج می پردازد.
خُلع: یکی از اقسام طلاق که از جانب زوجه در مقابل پرداخت بهاء حاصل میشود.
کم تجربه و نپسندیدن یک پروژه
مثلا میگن نقاشیت خوبه ولی خلع داره ینی کم کاری داره و اماتوره

بپرس