minutes, proceedings
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
پوچی، چیز تهی، هیچی، فضای خالی، خلا، تهی گری
فضای خارج از هوا یا جو زمین، خلاء، خلا، فضای خلا، فضای تهی، فضای مجوف، ظرف یا جای بی هوا
پیشنهاد کاربران
درود بر همگی: )
تهیگی: خلأ.
تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ.
تهی کردن: تخلیه.
تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة.
تهی شدن تن از چیزهای بیرونین: خلُوُّ الجسم عن الأمور الخارجیة، خلوُّ الجسم مع طبعه عن الامور الخارجیة.
... [مشاهده متن کامل]
تهی کردن تن از چیزهای بیرونین: تخلیة الجسم عن الأمور الخارجیة، تخلیة الجسم مع طبعه من الامور الخارجیّة.
اگر تهی از چیزهای بیرونین بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، لو خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
هنگامی که تهی از چیزهای بیرونین بشود: حین ما خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، اذا خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
پارسی را پاس بداریم. . .
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
تهیگی: خلأ.
تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ.
تهی کردن: تخلیه.
تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة.
تهی شدن تن از چیزهای بیرونین: خلُوُّ الجسم عن الأمور الخارجیة، خلوُّ الجسم مع طبعه عن الامور الخارجیة.
... [مشاهده متن کامل]
تهی کردن تن از چیزهای بیرونین: تخلیة الجسم عن الأمور الخارجیة، تخلیة الجسم مع طبعه من الامور الخارجیّة.
اگر تهی از چیزهای بیرونین بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، لو خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
هنگامی که تهی از چیزهای بیرونین بشود: حین ما خُلِّیَ و نفسَه من الامور الخارجیة، اذا خُلِّیَ مع طبعه من الامور الخارجیّة.
پارسی را پاس بداریم. . .
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .
به جای "خلا" میتوان از "تُهی" بهره برد:
نادرست:ما در جهان چیزی به نام خلا نداریم.
درست تَر:ما در جهان چیزی به نام تُهی نداریم
بِدرود!
نادرست:ما در جهان چیزی به نام خلا نداریم.
درست تَر:ما در جهان چیزی به نام تُهی نداریم
بِدرود!
در لهجه یزدی مستراح ( خلا ) یعنی دستشویی ( البته خودم زادگاهم یزده و الانم در یزد هستم و لهجه یزدی هم بلدم. خاطرتون جمع باشه )
کمبود
برای این واژه معادل یابی نکنید؛خلاء ( با ریشه خلء/خلی ) خلع، خلل و خلیج ( با ریشه خلج ) همگی از واژه خلیدن پارسی وام گرفته شدن که به معنای خالی شدن و کنار رفتنن، خلیج معرب شده خلیگ است و باقی واژه های
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
گفته شده هم که دیگه نیاز به تغییر خاصی ندارن تا شباهتشون به واژه خلیدن ( با بن مضارع خَل ) آشکار بشه. توی پارسی واژگان دیگه ای هم هستن که ریششون به همین خلیدن ( خَل ) بر میگرده ولی به معنای پر شده یا پر کردن هستن، مانند خال ( دایره/گردی گوشتی و تو پر ) و خِلّ ( به معنای پر کر کننده بینی و ماده چسبناک ( البته در اینکه این واژه عربی و از ریشه خَلَّ باشد شک دارم ولی به هرحال ریشه اصلیش به پارسی بر مگیرده ) ) ، خِلال هم میتونه به همین خلیدن ( خل ) برگرده. مسئله اینه که بفهمیم این واژگان در خود زبان پارسی ساخته شدن یا بر اساس واژگان معرب که ریشه پارسی دارن و از پارسی وام گرفته شدن ساخته شدن
تُهی = خالی
تُهینا = خلأ
{همچون ژرف و ژرفنا یا تنگ و تنگنا}
#پارسی دوست
تُهینا = خلأ
{همچون ژرف و ژرفنا یا تنگ و تنگنا}
#پارسی دوست
� ( مستراح ) خلاء ← خلأ ( تهیگاه ) √
تُهی گشت
از آمیخنه واژه ی "تهی گشت" می توان به جای معنای انگاری ( مجازی ) خَلَا بهره برد مانندمعنای خلا در واژاک ( اصطلاح ) [خلا قدرت] که به جای این واژاک می توان گفت تهی گشت نیرو.
از آمیخنه واژه ی "تهی گشت" می توان به جای معنای انگاری ( مجازی ) خَلَا بهره برد مانندمعنای خلا در واژاک ( اصطلاح ) [خلا قدرت] که به جای این واژاک می توان گفت تهی گشت نیرو.
برابر پارسی و پهلوی خلا میشود اسواش ک از واژه پهلوی اسپاش ک به چم فضا است گرفته شده است
شکاف
پوچی، تهیگی، ونگی، وکیوم
خلا:تهی بودن شکم
( ( گفت دانم کز تَجَوّع وز خلا
جمع آمد رنجتان زین کربلا ) )
( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 229 )
( ( گفت دانم کز تَجَوّع وز خلا
جمع آمد رنجتان زین کربلا ) )
( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 229 )
خالی از هوای جو - هیچ عنصری ( مثل اکسیژن - هیدرژن - نیتروژن - و. . . . . یا مولکول های مثل آب ) در آن نباشد.
در پارسی " کاوک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
وکیوم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)