خفیف، خل، چابک، باز، تابان، روشن، ضعیف، بی عفت، زود گذر، هوس باز، سبک، هوس امیز، اسان، اندک، سهل، سهل الهضم، کم، اهسته، سبک وزن، بی غم و غصه، وارسته، کم قیمت
small(صفت)
پست، خفیف، ریز، کوچک، ریزه، خرد، محقر، کم، جزئی، دون
lightweight(صفت)
خفیف، خروس وزن، سبک وزن
پیشنهاد کاربران
خفیف. [ خ َ ] ( ع ص ) سبک. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) . مقابل ثقیل. ضد گران و سنگین. ( یادداشت بخط مؤلف ) . ج ، خِفاف ، اخفاف ، اَخِفّاء. هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشَّی̍ها حملت حملا خفیفاً فمرت به فلما اثقلت دعوا اﷲ ربهما لئن آتَیْتَنا صالحا لنکونن َّ من الشاکرین. ( قرآن 189/7 ) . || شخص سبک. بی قدر. حقیر. بی وقار. خوار. ( ناظم الاطباء ) : ... [مشاهده متن کامل]
این سخن پایان ندارد وآن خفیف می نویسد رقعه در طمع عفیف. مولوی. || نرم. آهسته. ( یادداشت بخط مؤلف ) . - مشی خفیف ؛ رفتن نرم. || آنچه از مرکز بمحیط رود و تا آنجا نرسد نیارامد. ( از کائنات جو ابوحاتم اسفزاری ) . || خفیف نزد اهل قوافی شعر منهوک را گویند. ( از کشاف اصطلاحات فنون ) . رجوع به منهوک در این لغت نامه شود. || ( اصطلاح عروض ) خفیف نزد عروضیان ، اسم بحریست که وزن آن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن باشد دو بار ، چنانکه در عنوان اشرف گفته شده است در جامعالصنایع آمده : بحر خفیف را دو وزن می باشد: یکی تام و دیگری مجزو، اولین جمیع اجزاء بدین مثال : ز خفیف ار طلب کنی مثلی را تو وزن کن. فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن. دوم دو جزء بر اصل و یکی محذوف و مثال آن این شعر: ز خفیف آن نمونه کش بسخن فعلاتن مفاعلن فعلن. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . منبع. لغت نامه دهخدا
خفیف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سبک sabok، اندک andak، ناچیز، کم kam ( دری ) اسپوک espuk ( پهلوی: spuk )
کوچولو
خوار کوچک سبک ضعیف عالی بود ممنون💓
بیصدا - مجهز به صداگیر
narrow Nancy Pelosi reelected as House speaker as Democratic majority narrows ( خانم ) Nancy Pelosi مجدد بعنوان سخنگوی کنگره ( رئیس کنگره ) انتخاب شد در حالی که اکثریت دموکرات ها در کنگره خفیف ( اندک ) بود
یک ذره
کم شدت
خفیف:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی سبک و آنچه بر طبع احتمال آن آسان بود و سریع الزوال باشد.