خفگی ( به انگلیسی: Choke ) یک فیلم کمدی سیاه آمریکایی محصول سال ۲۰۰۸ به نویسندگی و کارگردانی کلارک گرگ با بازی سم راکول و آنجلیکا هیوستون است. فیلمبرداری در سال ۲۰۰۷ در نیوجرسی انجام شد. این فیلم برای نخستین بار در جشنواره فیلم ساندنس ۲۰۰۸ به نمایش درآمد و توسط سرچلایت پیکچرز برای توزیع خریداری شد. این فیلم در ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۸ و دی وی دی در ۱۷ فوریه ۲۰۰۹ منتشر شد. ... [مشاهده متن کامل]
خفگی بر اساس رمانی به همین نام اثر چاک پالانیک در سال ۲۰۰۱ ساخته شده است. داستان مردی را روایت می کند که شغل ساده ای دارد، و در جلسات ترک اعتیاد جنسی شرکت می کند و عمداً در رستوران های مجلل خودش را به خفگی می زند تا «نجات دهنده» او از روی همدردی به او پولی بدهد و در نتیجه هزینه های بیمارستان بیماری آلزایمر مادرش را پوشش دهد. ویکتور مانچینی یک معتاد به سکس است. او با بهترین دوست خود، دنی، که او نیز یک معتاد جنسی اصلاح شده است، کار می کند. ویکتور برای حمایت از مادر بستری خود، آیدا، با خفگی عمدی در رستوران ها برای گرفتن پول از امدادگرانش، خودش را به خطر می اندازد. هنگامی که او یک روز به ملاقات مادرش می رود، با دکتر پیج مارشال ملاقات می کند که از او مراقبت می کند. او به ویکتور می گوید که وضعیت مادرش رو به وخامت است و آنها می توانند یک روش آزمایشی سلول های بنیادی را امتحان کنند که نیاز به برداشت سلول ها از بند ناف یک نوزاد تازه متولد شده با ژن های ویکتور دارد. او ویکتور را متقاعد می کند که با او رابطه جنسی داشته باشد تا بتواند فرزندش را به دنیا بیاورد و مادرش را نجات دهد. ویکتور هرگز پدرش را نمی شناخت و او از دنی می خواهد که در نقش او قرار بگیرد و از او سوال بپرسد. دنی موافقت می کند و فاش می کند که مادر ویکتور یک دفتر خاطرات داشته است. ویکتور آن را پیدا می کند، اما به زبان ایتالیایی است. پیج به ویکتور می گوید که می تواند ایتالیایی بخواند و موافقت می کند که دفتر خاطرات را ترجمه کند. ویکتور و پیج چندین بار تلاش می کنند رابطه جنسی داشته باشند، اما ویکتور نمی تواند نعوظ را حفظ کند. ویکتور پس از گفتگو با دنی متوجه می شود که پیج را دوست دارد. سپس به او فاش می کند که احتمالاً مادرش از ایتالیا فرار کرده است، زیرا او پوست ختنه گاه عیسی را دزدیده و از سلول های آن برای باردار شدن ویکتور استفاده کرده است. او تمایلی به باور ندارد، اما در نهایت، ادعای پیج را می پذیرد. با این حال، مادرش در نهایت او را می شناسد و به او می گوید که او را در کودکی دزدیده است و او نمی داند والدین او چه کسانی هستند. همانطور که او این را به او می گوید، او به پودینگ شکلاتی به او غذا می دهد و به طور تصادفی او را خفه می کند. در حالی که پیج سعی می کند مادر ویکتور را احیا کند، یک نوار مخفی دور مچ دست او به چشم ویکتور می افتد و نشان می دهد که او یک بیمار در بیمارستان است، نه یک پزشک. پیج سپس فاش می کند که سال ها پیش در یک حالت کاتاتونیک در بیمارستان بستری شد و از طریق داستان هایی که مادرش درباره ویکتور به او گفت عاشق ویکتور شد. از آنجایی که او یک دانشجوی پیشین پزشکی بود، پرستاران به او اجازه دادند کت سفید بپوشد، زیرا او را آرام می کرد. پیج، یک بیمار داوطلبانه، بدون خداحافظی با ویکتور، خود را چک می کند. ویکتور پس از تشییع جنازه مادرش سوار هواپیما می شود. او به حمام می رود و در باز می شود تا پیج به او ملحق شود.