خفه کردن


    asphyxiate
    choke
    stifle
    strangle
    suffocate
    flood
    garrote
    silence
    smother
    throttle
    to suffocate
    to strangle
    to drown
    to damp or extinguish
    to suppress

فارسی به انگلیسی

خفه کردن خبر
suppress

خفه کردن در خود
stifle

خفه کردن صدا
kill, muffle

خفه کردن موتور
flood

خفه کردن موتور درونسوز
throttle

خفه کردن نور و صدا
absorb

مترادف ها

dumb (فعل)
خفه کردن، لال کردن، خاموش کردن

throttle (فعل)
خفه کردن، گلو را فشردن، جلو را گرفتن، جریان بنزین را کنترل کردن

silence (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، خفه کردن، خاموش کردن

choke (فعل)
خفه کردن، بستن، مسدود کردن

asphyxiate (فعل)
خفه کردن، مختنق کردن

stifle (فعل)
فرو نشاندن، خفه کردن، خاموش کردن

strangle (فعل)
خفه کردن، مختنق کردن، طناب انداختن، گلوی کسی را فشردن

smother (فعل)
خفه کردن، خفه شدن، خاموش کردن، در دل نگاه داشتن

thug (فعل)
خفه کردن

squash (فعل)
خفه کردن، خمیر شدن، له کردن، کوبیدن و نرم کردن

burke (فعل)
کشتن، خفه کردن

scrag (فعل)
خفه کردن، بدار اویختن، گلوی کسی یا چیزی را گرفتن

shush (فعل)
ساکت کردن، خفه کردن، هیس گفتن

string up (فعل)
خفه کردن، بدار اویختن

پیشنهاد کاربران

strangle
Suffocated
stifle
خفه شدن،
خفه کردن
e. g. she had been stifled with a pillow
با یک متکا او را خفه کرده بودند.

بپرس