خفه شدن


    asphyxiate
    choke
    stifle
    strangle
    suffocate
    to be suffocated or stifled
    to go out

مترادف ها

smother (فعل)
خفه کردن، خفه شدن، خاموش کردن، در دل نگاه داشتن

be strangled (فعل)
خفه شدن

be suffocated (فعل)
خفه شدن

پیشنهاد کاربران

راه تنفس کسی مسدود شدن، بر اثر فشردگی گلو مردن، سکوت کردن
لری بختیاری
تاسِسِن:خفه شدن
تاسِس:خفه شد
تاسسه بالاگریوه
اختناق
خفه شدن : [عامیانه، کنایه ] سکوت کردن، کسل شدن از تکرار حرفی.
خِه نکیان
کسی که نتواند نفس بکشد
stifle
خفه شدن،
خفه کردن
e. g. she had been stifled with a pillow
با یک متکا او را خفه کرده بودند.
choke
تعریف = . not be able to breathe because something is in your throat