خفه

/xafe/

    stuffy
    airless
    close
    poky
    fuggy
    stale
    flood
    suffocated
    choked

فارسی به انگلیسی

خفه شدن
asphyxiate, choke, stifle, strangle, suffocate, to be suffocated or stifled, to go out

خفه کردن
asphyxiate, choke, stifle, strangle, suffocate, flood, garrote, silence, smother, throttle, to suffocate, to strangle, to drown, to damp or extinguish, to suppress

خفه کردن خبر
suppress

خفه کردن در خود
stifle

خفه کردن صدا
kill, muffle

خفه کردن موتور
flood

خفه کردن موتور درونسوز
throttle

خفه کردن نور و صدا
absorb

خفه کن
damper, extinguisher, silencer, sourdine, choke

خفه کننده
stifling, suffocating, stuffy, muggy, garroter

مترادف ها

asphyxia (اسم)
خفگی، خفقان، خفه، اختناق، خناق، خناک

suffocation (اسم)
خفگی، خفقان، خفه، اختناق، خفه سازی

asthma (اسم)
خفه، آسم، تنگی نفس، نفس تنگی

hoarse (صفت)
خفه، خشن، زمخت، گرفته، خشن و ضعیف، خیلی نامرتب، خرخری

choked (صفت)
خفه

strangled (صفت)
خفه

suffocated (صفت)
خفه

choky (صفت)
خفه، گرفته، دم دار

stuffy (صفت)
اوقات تلخ، خفه، بد اخم، محافظه کار، دلتنگ کننده، لجوج

muggy (صفت)
گرم، خفه، گرفته

پیشنهاد کاربران

بعضی دوستان چنان پیش رفته اند که مینویسند مثلا فیل اصلش پیل بوده سفید اصلش سپید بوده خفه اصلش خپه بوده. . . . . اینا به هم تبدیل میشن ما که میگیم سفید عرب که نگفته بلکه درزبان فارسی سفید وسپید یکیه همانطور که پیل وفیل یکیه
واژه خفه مربوط به فعل خفیدن است ( xafidan, “to choke; to cough” ) از زبان پروتوایرانی *xaf در گذشته شکل این واژه خپه بود بعد ها به شکل خفه تغییر کرده است.
منبع. چونگ، جانی ( 2007 ) فرهنگ ریشه شناسی فعل ایرانی ( سری فرهنگ لغت ریشه شناسی هند و اروپایی لیدن؛ 2 ) ، لیدن، بوستون: بریل، ، صفحه 440
مجید علیائی
جواب خفه
مجید علیائی
جواب خفه .
مثال اینکه جائی دخمه تاریک هست و اکسیژن کافی نیست میگ
Button your lip
دم کرده - گرفته ( درباره هوا )
در گویش خراسانی ( قاینات ) خُفّه یعنی سرفه
خُفّه کردن یعنی سرفه کردن
Khoffe
لال شو

بپرس