خفه

/xafe/

    stuffy
    airless
    close
    poky
    fuggy
    stale
    flood
    suffocated
    choked

فارسی به انگلیسی

خفه شدن
asphyxiate, choke, stifle, strangle, suffocate, to be suffocated or stifled, to go out

خفه کردن
asphyxiate, choke, stifle, strangle, suffocate, flood, garrote, silence, smother, throttle, to suffocate, to strangle, to drown, to damp or extinguish, to suppress

خفه کردن خبر
suppress

خفه کردن در خود
stifle

خفه کردن صدا
kill, muffle

خفه کردن موتور
flood

خفه کردن موتور درونسوز
throttle

خفه کردن نور و صدا
absorb

خفه کن
damper, extinguisher, silencer, sourdine, choke

خفه کننده
stifling, suffocating, stuffy, muggy, garroter

مترادف ها

asphyxia (اسم)
خفگی، خفقان، خفه، اختناق، خناق، خناک

suffocation (اسم)
خفگی، خفقان، خفه، اختناق، خفه سازی

asthma (اسم)
خفه، آسم، تنگی نفس، نفس تنگی

hoarse (صفت)
خفه، خشن، زمخت، گرفته، خشن و ضعیف، خیلی نامرتب، خرخری

choked (صفت)
خفه

strangled (صفت)
خفه

suffocated (صفت)
خفه

choky (صفت)
خفه، گرفته، دم دار

stuffy (صفت)
اوقات تلخ، خفه، بد اخم، محافظه کار، دلتنگ کننده، لجوج

muggy (صفت)
گرم، خفه، گرفته

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
واژه ی خفه از ریشه ی واژه ی خفیدن فارسی هست
ببینیم در زبان سغدی آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

خفهخفهخفه
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_سغدی
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
خفهخفهخفهخفه
مهندس اسماعیلزاده:
خفه ( در گویش دری ) : آزرده، رنجیده؛ دل آزرده. مثال: از حرف شما خفه شدم. از من خفه نشوی منظوری نداشتم.
بعضی دوستان چنان پیش رفته اند که مینویسند مثلا فیل اصلش پیل بوده سفید اصلش سپید بوده خفه اصلش خپه بوده. . . . . اینا به هم تبدیل میشن ما که میگیم سفید عرب که نگفته بلکه درزبان فارسی سفید وسپید یکیه همانطور که پیل وفیل یکیه
واژه خفه مربوط به فعل خفیدن است ( xafidan, “to choke; to cough” ) از زبان پروتوایرانی *xaf در گذشته شکل این واژه خپه بود بعد ها به شکل خفه تغییر کرده است.
منبع. چونگ، جانی ( 2007 ) فرهنگ ریشه شناسی فعل ایرانی ( سری فرهنگ لغت ریشه شناسی هند و اروپایی لیدن؛ 2 ) ، لیدن، بوستون: بریل، ، صفحه 440
مجید علیائی
جواب خفه
مجید علیائی
جواب خفه .
مثال اینکه جائی دخمه تاریک هست و اکسیژن کافی نیست میگ
Button your lip
دم کرده - گرفته ( درباره هوا )
در گویش خراسانی ( قاینات ) خُفّه یعنی سرفه
خُفّه کردن یعنی سرفه کردن
Khoffe
لال شو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)