خوابیده، خفته، غنوده
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
خفته : بی خبر
خفته: در پهلوی خفتگ xuftag بوده است.
( ( برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 216. )
( ( برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 216. )
بر روی خفته یا بروی خفته:: دمرو