خفت

/xeffat/

    abscissa
    degradation
    hitch
    humiliation
    ignominy
    knot
    scandal
    stigma
    lightness disgrace
    sleep
    sleeping
    lightness
    running noose
    tight necklace
    tight
    tightly

فارسی به انگلیسی

خفت افتادن
lodge

خفت امیز
disgraceful, derogatory, base, derogatory

خفت انداختن
wedge

خفت اور
cheap

خفت بار
ignoble, ignominious

خفت دادن
derogation, humiliate, to disgrace

خفت زمان
latent period

خفت عقل
light-mindedness

خفت مزاج
flightiness, caprice

مترادف ها

abasement (اسم)
خفت، خواری

abuse (اسم)
خفت، خواری، سوء استعمال، توهین، فحش، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهنی، سب

affront (اسم)
خفت، بی حرمتی، هتاکی، رودررویی

contumely (اسم)
خفت، توهین، بی حرمتی، اهانت

knot (اسم)
خفت، عقد، منگوله، گره، عقده، مشکل، غده، برکمدگی، دژپیه، چیز سفت یا غلنبه، گره دریایی

loop (اسم)
خفت، حلقه، چرخ، حلقه طناب، پیچ، گره، چنبر، طناب، حلقه زنی

opprobrium (اسم)
خفت، زشتی، ننگ، رسوایی، فضاحت، ناسزاگو

light-mindedness (اسم)
خفت

پیشنهاد کاربران

خفت کتاب: خرید و فروش و تبادل کتاب
خواری - ذلت - تحقیر
خواری. خجالت . سر افرازندگی
خِفتیدن = خِفت شدن.
خِفتاندن = خفت کردن.
خواری_خجالت_افت_کوچکی
ignominy
رسوایی، بد نامی،
بی آبرو شدگی، آبرو ریزی، خفت، ننگ
e. g. the ignominy of being imprisoned for theft
رسوایی زندانی شدن به خاطر دزدی
افت . خواری. خجالت
افت. خجالت. سبکی. خواری
خفّت :سبک بالی ، نداشتن گرفتاری مادی
( ( هر گرانی و کسل خود از تنست
جان ز خفّت جمله در پریدنست ) )
( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 375 )
خَفْت: : دکتر کزازی در مورد واژه ی " خفت" می نویسد : ( ( خفت ریختی است از" خُفت " و هنوز در کردی کاربرد دارد: کردان" خُفتن" را خَفتِن می گویند. می تواند بود که مصوت آمیغی ( =diphtongue ) در خوَفْنهٔ اوستایی و خواپxwap پهلوی و پارسی به دومصوت ساده ( َ ) و ( ُ ) تجزیه شده باشد و در " خَفتن" نخستین کاربرد یافته و در "خُفتن" ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( بیامد به تیمار گریان بخفت
همی پوست برتنش گفتی بکفت ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۲۱. )

خوابید
خواری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس