ignominy رسوایی، بد نامی، بی آبرو شدگی، آبرو ریزی، خفت، ننگ e. g. the ignominy of being imprisoned for theft رسوایی زندانی شدن به خاطر دزدی
افت . خواری. خجالت
افت. خجالت. سبکی. خواری
خفّت :سبک بالی ، نداشتن گرفتاری مادی ( ( هر گرانی و کسل خود از تنست جان ز خفّت جمله در پریدنست ) ) ( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 375 ) خَفْت: : دکتر کزازی در مورد واژه ی " خفت" می نویسد : ( ( خفت ریختی است از" خُفت " و هنوز در کردی کاربرد دارد: کردان" خُفتن" را خَفتِن می گویند. می تواند بود که مصوت آمیغی ( =diphtongue ) در خوَفْنهٔ اوستایی و خواپxwap پهلوی و پارسی به دومصوت ساده ( َ ) و ( ُ ) تجزیه شده باشد و در " خَفتن" نخستین کاربرد یافته و در "خُفتن" ) ) . ... [مشاهده متن کامل]