خطیب

/xatib/

    orator
    preacher

فارسی به انگلیسی

خطیب ماب
oratorical

مترادف ها

orator (اسم)
سخنور، سخن ران، خطیب، ناطق، سخن پرداز

preacher (اسم)
خطیب، واعظ

prolocutor (اسم)
سخنگو، خطیب، متکلم

پیشنهاد کاربران

میر کلام ؛ مرد فصیح و خطیب زبان آور.
برابرواژگان هنرهای پنجگانه ( صناعات خمس ) :
فَرنود: بُرهان.
فَرنودیک: بُرهانی.
فَرنودآور: مُبرهِن.
ستیز: جدل.
ستیزیک: جدلیّ.
ستیزگر: مُجادل.
فریب: مغالطه.
فریبیک: مغالطیّ.
...
[مشاهده متن کامل]

فریب گر: مُغالط.
سخنوری: خطابه.
سخنوریک: خطابیّ.
سخنور: خطیب.
سَرواد: شعر.
سَردادیک: شعریّ.
سَروادگو: شاعر.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )

Orator
Preacher
Prolocutor
در زبان ایل بزرگ عرب استان فارس
خَطیبْ = سخنران
خَطّیبِه = نامزد، به خواستگاری رفتن
خطیبتی = نامزدم، نامزد من
سخنوران و چاپلوسان دربار ( در اشعار )

بپرس