بر خواندن
او را مورد خطاب قرار دادم❌
او را برخواندم✅
مخاطب از خطاب و خطب آمده و به معنی اشاره گفتاری به کسی می باشد و برابر ایرانی آن هوار است به چم کسی را مورد خطاب قرار دادن برای نمونه
من بر سر او هوار کشیدم = او را خطاب قرار دادم
خطابش به من است = هوارش/ بیانش به من است
مخاطب = هواربند
خطبه = هوارِش / گفته / بیان
خطاب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ژای žāy ( سغدی )
پژوا pažvā ( سغدی: packvā )
پاراو ( کردی )
ایوشن ayuŝan ( اوستایی: aoŝan ) .
خطاب =بیان
خطبه گفتن = بیان کردن
کسی را مورد خطاب قرار دادن = کسی را مورد بیان قرار دادن
کسی را مورد خطاب قرار دادن یعنی با او صحبت کردن
کسی را طرف صحبت قرار دادن
خطاب یعنی خط آب درطول مسیل چشمه های کوچک وزیادی بودکه به هم متصل میشدبصورت خطی وباغات پایین دست راابیاری میکردنداین مسیل ازمیان روستاردمیشودوهنگام بارندگی سیل جاری میشود
خطاب در زبان بلوچی شهرستان گلشن جالق یعنی :کسی که ضد کسی حرف بزند
واژه ختاب ( خت آب ) که عرب آنرا خطاب مینویسد به معنای گفته یا برزبان آورده است که در آن پسوند آب به معنای رویداد رخداد گشتن شدن در واژگانی مانند بیناب ( مرئی visible ) کشاب ( کشو ) شاداب به کار رفته و واژه خت به معنای گفتن یا به زبان آوردن است که در سنسکریت به شکل kath कथ् و به معنای tell آمده است. ازینرو واژگان ختاب ( خطاب ) و ختابه ( خطابه ) ایرانی ولی واژگان مخاطب و خطیب و خطبه را عرب از روی ریشه فرضی خطب جعل کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
همانگونه که در سه اسل زرتشت واژه هوخت را داریم به مینوی گفتار نیک
رو به ( کاربرد در برخی گزاره ها )
نمونه:
میزبان رو به ( خطاب به ) مهمانان گفت . . .
اشاره
واژه ختاب ( خت آب ) که عرب آنرا خطاب مینویسد به معنای گفته یا برزبان آورده است که در آن پسوند آب به معنای رویداد رخداد گشتن شدن در واژگانی مانند بیناب ( مرئی visible ) کشاب ( کشو ) شاداب به کار رفته و واژه خت به معنای گفتن یا به زبان آوردن است که در سنسکریت به شکل kath कथ् و به معنای tell آمده است. ازینرو واژگان ختاب ( خطاب ) و ختابه ( خطابه ) ایرانی ولی واژگان مخاطب و خطیب و خطبه را عرب از روی ریشه فرضی خطب جعل کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
رویارویی سخن گفتن
سخنی که به کسی بگویند و پاسخ بشنوند
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آنیوج ãnyuj ( سنسکریت: اَنیویوج )
اَبیگ ( سنسکریت: اَبهیگْر )
پیرود ( سنسکریت: ویرودهَ )
پَریباس ( سنسکریت: پَریبهاس )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)