خطا کردن


    balk
    err
    mistake
    trip
    to make a mistake
    to slip
    to miss(a mark)
    stumble

مترادف ها

mistake (فعل)
اشتباه کردن، سهو کردن، خطا کردن، خبط کردن، درست نفهمیدن

overshoot (فعل)
پرت شدن، خطا کردن، از حد خارج شدن، بالاتر زدن، اضافه جهیدن

miss (فعل)
گم کردن، اشتباه کردن، خطا کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن

sin (فعل)
خطا کردن، گناه ورزیدن، معصیت کردن

make an error (فعل)
سهو کردن، خطا کردن

bungle (فعل)
سرهم بندی کردن، سنبل کردن، ناشیگری، خطا کردن

goof (فعل)
خیط و پیت کردن، خطا کردن، از کار طفره رفتن

err (فعل)
خطا کردن، گمراه شدن، در اشتباه بودن، غلط بودن، بغلط قضاوت کردن

پیشنهاد کاربران

سوتی دادن ، دسته گل به آب دادن
دچار خطا شدن
سهو

بپرس