خط

/xatt/

    handwriting
    line
    seam
    reverse
    tail
    chirography
    column
    nick
    range
    rank
    score
    script
    streak
    stripe

فارسی به انگلیسی

خط اتش
firing line

خط اتصال دو چیز
seam

خط اریب
virgule

خط استوا
equator

خط استوائ
equator

خط اصلی
mainline, base line

خط اصلی راه اهن و تلفن
trunk line

خط اطو
crease

خط اغاز روز
international date line

خط افتادگی
score, scratch

خط افق
skyline, horizon

خط الراس
crest, ridge

خط الراس کوه
arte

خط انداختن
groove, score, scotch, scratch, smear, spike

خط انداختن چوب خط
nick

خط اهن
line, permanent way, rail, railroad, railway(truck)

خط برنج
column - rule

خط بسیار نازک
hairline

خط بطلان کشیدن بر بلیط و چک
cancel

خط بین المللی روزنما
international date line

مترادف ها

hand (اسم)
طرف، کمک، پیمان، دست، دسته، شرکت، خط، پنجه، پهلو، عقربه، دست خط، دخالت، یک وجب

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

groove (اسم)
خط، گودی، کانال، شیار، خیاره، خان تفنگ، کار جاری و یکنواخت، عادت زندگی

way (اسم)
راه، عنوان، سیاق، سمت، خط، سبک، جاده، رسم، مسیر، روش، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، نحو

road (اسم)
راه، خیابان، خط، جاده، مسیر، طریق، راه اهن

character (اسم)
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی

bar (اسم)
تیر، میل، بار، وکالت، میله، مانع، شمش، خط، میکده، بار مشروب فروشی، دادگاه، نرده حائل، هیئت وکلاء، سالن مشروب فروشی، بند آب، جای ویژه زندانی در محکمه

mark (اسم)
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، خط، پایه، مارک، داغ، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص

letter (اسم)
حرف، خط، ادبیات، نامه، مراسله، نویسه، موجر، دانش، کاغذ، عریضه، مرسوله، حرف الفباء، حرف چاپی، اثار ادبی، اجازه دهنده

row (اسم)
صف، خط، سطر، رده، ریسه، ردیف، قطار، قیل و قال، راسته، رج، ردیف چند خانه

line (اسم)
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر که با خط کشی مشخص میشود

file (اسم)
صف، صورت، خط، پرونده، فهرست، ضبط، سوهان، اهن سای، دسته کاغذ های مرتب، قطار

feature (اسم)
ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت

writing (اسم)
نویسندگی، خط، نوشته، دست خط، نوشتجات، خامه رانی

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

script (اسم)
سند، خط، دست خط، متن سند، متن نمایشنامه، حروف الفبا

streak (اسم)
تمایل، خط، رگ، رگه، ورقه، نوار یا رگه نواری

charter (اسم)
خط، مزایا، فرمان، اجازه نامه، منشور، امتیاز

letter missive (اسم)
خط، اجازه نامه، ابلاغیه، امریه، امر نامه

stripe (اسم)
خط، باریکه، مارک، پارچه راه راه، خش، یراق، خط راه راه، درجه نظامی، پاگون

calligraphy (اسم)
خط، خطاطی، خوش نویسی

rut (اسم)
عادت، اثر، گرمی، خط، شهوت، روش، رد جاده، خط شیار

ruler (اسم)
رئیس، خط، فرمانفرما، فرمانروا، سر کرده، سایس، خط کش، حکمران

ruck (اسم)
توده، خط، چین و چروک، مردم عادی، کپه، شیار، چین و چروک وتاه، توده خرمن، انبار حبوبات، جمعیت و ازدحام

message (اسم)
خط، پیغام، پیام

legend (اسم)
شرح، خط، نقش، افسانه، نوشته روی سکه ومدال، علائم و اختصارات

fascia (اسم)
حلقه، بند، نوار، خط، کمربند، دایره زنگی، گچبری سر ستون، هزاره برجسته، لایه پوششی فیبری

stria (اسم)
خط، شیار، خش، خیاره، نوار باریک، هر یک از خطوط موازی

handwriting (اسم)
خط، دست خط

penmanship (اسم)
خط، طرز نوشتن، خوش خطی

printmaking (اسم)
خط

tails (اسم)
خط

پیشنهاد کاربران

راه و روش وطریق ومسلک سالکان وصوفیان وپیروانش را میگویند که در طریق ادبند اما خطوط ترابری مانند خط آهن سرتاسری عرب به کریدور های هوای و زمینی هم خط میگوید طارق هوایی که قران مجید یک سوره بنام الطارق آمده
...
[مشاهده متن کامل]
است که اشاره بکریدور هوایی امروزی است لذا آغاز خط یک نکته است که با پیوستن نکته ها از ابتدا به انتها خط به وجود میاد

خط واژه عربی است و در زبان لکی به آن کِر می گویند. از این واژه مشتقاتی نیز در زبان لکی وجود دارد
مثل مصدر کرونن
کِرکِر:به معنی تهدیگ
نویسه ، نوشتار
واژه ای هند و اروپایی که با واژه کتاب هم ریشه است :
From Proto - Indo - Aryan *rikʰ - � - ti, from Proto - Indo - Iranian *rikʰ - � - ti, from Proto - Indo - European *rikh₂ - � - ti, from *reyk ( ʷ ) h₂ - ( “to scratch” ) . Cognate with Lithuanian rieki� ( “to cut, carve” ) , riēkti. [1] Compare रेखा ( rekhā, “scratch, line” ) .
...
[مشاهده متن کامل]

Potentially connected to Proto - Indo - European *h₁reyḱ - ( “to break, scratch” ) . Compare Sanskrit लिशति ( liś�ti ) , रिशति ( riś�ti ) , Khotanese rr�jsā, rr�jsaa ( “sharp” ) ( possibly ) , Ancient Greek ἐρείκω ( ere�kō, “to rend, bruise, pound” ) , Middle Dutch ri�n ( “to sew together” ) , Latin rixa ( “quarrel, brawl” ) . This is less phonologically sound, given the aspirated kh in Sanskrit. Some have proposed an extension to the root with * - h₂ to account for this

این واژه هند و اروپایی هست و در زبان های هند و اروپای می توان هم خانواده این واژه را یافت و واژه کتاب هم با این واژه هم ریشه است :
در سانسکریت : लिखतु که تلفظش می شود :likhatu
در زبان های دیگر هند و اروپایی هم می توان همخانواده این واژه را یافت.
این واژه عربی نیست و با کتاب و کتب هم هم ریشه است ، عرب این واژه را از فرهنگ های دیگر گرفته است ، زبان عربی ، از دل زبان های آرامی و ایرانی و . . . پدید آمد و واژه خود را از این زبان ها گرفته است از جمله واژه خط و کتب .
در ریاضی، این واژه برابر راه، راستراهه ( =راست راهه ) ، سیخال ( سیخ ال، چیزی که همانند سیخ راست است ) است.
برای نمونه:
نادرست:این خط 5 سانتی متر است.
درست ( تر؟ ) :این سیخال 5 سانتی متر است.
ولی یک خط داریم در نگارش، که برابر "نویسه، نگارش" است.
درود بر شما و ممنون برای سایت خوبتون . . چرا این همه معنی این عزیزان نوشتنو شما ننوشتید, ؟!!! جلوی برابر پارسی بالا؟؟!
خط گذر=مسیر
خط اتوبوس=مسیر اتوبوس
خط نوشتار=دبیره
خط پارسی=دبیره پارسی
خط ساخت=نوار
خط تولید کاشی=نوار ساخت کاشی
خط انداختن=خش انداختن
خط کشی=تیرکشی
خطاطی =خوشنویسی
بهترین واژه جایگزین به جای واژه ی صد درصد عربی خط واژه پهلوی کَت است.
منابع.
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
تاریخ خط نوشته اندرو رابینسون
تاریخ خط های جهان نوشته یوهانس فریدریش
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه خط
معادل ابجد 609
تعداد حروف 2
تلفظ xat[t]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: خطّ، جمع: خطوط]
مختصات ( ریاضی )
آواشناسی xatt
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
این واژه "خط" از واژه "کت" در زبان پهلوی ریشه می گیرد و جمع مکس خط یعنی خطوط اشتباه است زیرا این واژه ، واژه ای پارسی است و تازی ها از آن استفاده میکنند
کُردی پهلوانی ( کرماشاهی، ایلامی، کلّهُری. . . ) = کِر
خط اول، خط دوم❎
راسته یکم، راسته دوم✅
به کُردی: رِینوس
خط> ( خَت ) >کَت با ( خَش ) همریشه است. انسانها در ابتدا با خش انداختن ( خراشیدن ) بر روی صخره ها ذهنیات خودشان را نخش ( نقش ) می بستند . تمام وازه هایی که برای نگارگری و نوشتن بکار میروند ریشه در ( کَت
...
[مشاهده متن کامل]
، خَت، خَش ، نخش ) دارند ، هنوز هم در زبان گویشوران ایرانی خَت و خش و نخش کاربرد دارد و واژه ی ( خیت ) به معنای خطا هم از همان خاستگاه ریشه ای گرفته شده است . امروزه هنوزم گویشوران ایرانی از عبارت ( خیت کاشتن ) برای بیان اشتباهات صورت گرفته استفاده می کنند . ولی در فارسی معیار بصورت خطا بکارمیرود.

دبیره= خط نوشتنی= خش، نبیسند، نبشته، دپیره، دبیرا، دیهیرا، دپیرا، نویسه، بژه، تالی، آهوک، آهوگ
سَمیره= خط همانند ( ( تلفن ویا ترابر، ژیرو ( مترو ) ) ، راسته، راسه، راستا
مرز= خط= کَشسته، کَشه، کشک، کَشور، کَشخر، کران، کرانه، پالی
...
[مشاهده متن کامل]

کت= کتب، خط
کشیده= خط پنگاشتنی، کش
بَر سَمیره= بَرخط=on line
رَوش پویه= خط مشی
پنگاشتن= رسم کردن
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) . اسل شناسی واژگان فارسی.
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
#آسانیک گری

دبیره و کشه /کشک پارسی انست و دبیره نبشتن را و کشه کشیدن را ست ودوگواه راستگوی و پذیرای سخن داردیکی بیرونی خوارزمی و دگر
سگالنده جنگان دلیران بلوچ
به مکران نگهدار ایران بلوچ
چو خواهان خون سیاوش شدند
...
[مشاهده متن کامل]

پی کین بهمراه اشکش شدند
چو اسپان دیزه چمانده بلوچ
ز تورانیان کین ستانده بلوچ
بیرونی هنگام سخن از هفت کشور ( اقلیم ) زمین گوید
پارسیان هفت بخش کرده به زمین اندر گردِ هر بخش یکان یکان پره ای کشیده ، هریک را �کَشور/کَشخر�خوانند وکشور از �کَشَستَه �آیدو بزبان ایشان خط است
این سخن را روشنگری اینست که:
( با� دبیره�� نبشته�� نبیسند� و با �کش� �کشسته� �کشند� وعرب بدین هردو خط گوید ) .
درسخن بیرونی � کشور از کشسته� است چنانکه دفتر از نبشته است جای آنکه گوید � کشور از کش� است چنانکه دفتر از نوشته است
دبیره ( نبشتن را ) =کش ( کشیدن را در هندسه و نگارگری )
نبشته=کشسته
نبیسند =کشند
و اگربپرسند که چگونه ان نبشته و این کشسته است ؟ همانگونه که ان نبیسند و این کشندگردیده و کش کشسته چون شکن شکسته است
خوشبختانه هنوز واژگان پهلوی بسیاری نزد مردم ایران مانده وبهترین نگهبان ان خوبان بلوچاند و این واژه را همانگونه که بوده نگاه داشته اند . سزاوار و شایگانند که در شاهنامه فردوسی بدان زیبایی انان را ستوده
هم از پهلوی پارس کوچ و بلوچ
سگالنده جنگ و براورده خوچ
کسی در جهان پشت ایشان ندید
برهنه یک انگشته ایشان ندید

خط مقدم = مرز پیشرو یا مرز پیشگام یا مرز پیشتاز
که مرز پیشتاز درست تر است
یا سمیره پیشتاز یا سمیره پیشرو
به پیج اینستاگرامی تاریخی من تشریف بیارید
http://instagram. com/TarikhIranika
دپیرا یا دیپیرا یا میشود دپیره نوشت
شوربختانه پسوند آ پس از اسلام به ه دگرگون شده. پسرعموهای آرین ما در اروپا از پسوند آ بکارگیری میکنند و همچنین آرینهای هند
به کانالهای تلگرامی ما درباره گفتمان درباره واژه ها بفرمایید بیایید
@parsic
@iranika
@razvary
@mitradad
@zorvan
دپیرا یا دپیره نه دبیره. این واژه را سومریها هم داشتند
این واژه عربی است و پارسی آن کران یا کرانه است
در دو جا به کار برده میشود یکی برای حروف الفبا گویند و دیگری را در خوشنویسی به کار میبرند برای مثال میگویند که فلان کس خط خوبی دارد
درود ُ سپاس
به جای خط در هندسه، می توان از تکواژ پارسی"خَش" بهره برد که معنای خط یا خراش روی پوست یا هر چیز دیگری را دارد.
خش = خط / خش خمیده / خش شکسته /
نیم خش = نیم خط
پاره خش = پاره خط
خش خشی = خط خطی
خشهای همسو = خطهای موازی
تار . . رشته . . . پی
مرز
واژه ی �خط� در پارسی آرش های گوناگونی یافته است. افزون بر آنچه در برابرهای یاد شده در بالا آمده و پیشنهاد دیگر کاربران، �خط� را می توان به آرشِ �مرز� نیز بکار برد. برای نمونه:
مرز تنگدستی ( بجای �خط فقر� )
اثرقلم
نویسه
نویسه پارسی را نه تنها برای نوشتن بکار میبرند که کاربرد هنری و آراستن را هم دارد
واژه خط برگرفته از واژه ایرانی کهن "کت" است که به زبان تازیان راه یافت و سپس درسده های میانه به دست دبیران ایرانی به گونه کتب درآمده وبر پایه ای که سیبویه - دبیر ایرانی گذارده بود صرف شد
سمیره، کشه، بژه، آهوک
خط : دراصل این کلمه معرب کلمه خش فارسی می باشد زیرا درقدیم برای نوشتن مطالب مجبور بودند بر روی الواح گلی ایجاد خش کنند.
خط: [اصطلاح مداحی ]اصطلاح غلطی ست که برخی مداحان به جای اصطلاح ادبی "بیت" به کار می برند. مثلاً می گویند: "چند خط، شعر خواندم!"
خط بر نیاورده: برگونه ها موی نیاورده
خط نیاورده به تو عمر هنوز
این قضا بر سرت آخر که نوشت
( لباب الالباب ص ۵۳٠ )
خط: [ اصطلاح در تداول عامه]خط اتوبوس داخل شهری , خط اتوبوس داخل شهری.
( ( به تجریش که رسید از این و آن سراغ خط توپخانه را گرفت و پیدا که کرد اتوبوس داشت راه می افتاد. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 152. ) )

خط: رمز و نشانه
خط هر اندیشه که پیوسته اند
بر پر مرغان سخن بسته اند
معنی: هر اندیشه و مطلبی که به آن دست یافته و رسیده اند برای تفهیم و ابلاغ آن از سخن استفاده کرده اند.
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر، برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ۲۳۷.

اثر نقطه های نوک قلم که ممتد و به هم پیوسته است و انواع و اقسام گوناگونی دارد که معروفترین انها خط راست و خط منحنی و خط شکسته خط خط خطی و در هم آمیخته است
خط جاده و طریقی که بر اثر گام های پیوسته رهگذران ممتد گردیده و اثر بر زمین گذاشته است
کشه، تالی ، راسه ، دیپ، راه ، مسیر، باند، دبیره ، سمیره
کشک
باکسرکاف وسکون شین کلمه ای است بلوچی ومعنی آن خط می باشدبایددانست بلوچی یکی ازلهجه های ایرانی است )
راستا ، کران
راستا
راسه ( هندسه ) ، راسته ( ترابری )
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
دیپ dip ( پهلوی ) این واژه در پارسی دری دبیره شده است.
پالی ( سنسکریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس