خصلت

/xeslat/

    quality
    character
    habit
    attribute
    ethos
    grain
    habitude
    humor
    property
    savor
    savour
    streak
    trait
    way
    virtue

فارسی به انگلیسی

خصلت بخصوص
quirk

خصلت بشری
human nature

پیشنهاد کاربران

مقام به معنای مرتبه
خصلت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
خوی ( دری )
آمتیک āmtik ( سغدی )
خصلت: جمع آن خصال و خصایل است یعنی ویژگی رفتاری ، صفت خاص رفتار انسان که عادت او شده است
رنگ
طرز. روش. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) . خصلت. شیوه. صفت. رسم و آیین :
بریخت برگ گل مشکبوی پروین رنگ
چو شکل پروین بر آسمان کشید اشکال.
ازرقی ( از جهانگیری ) .
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
...
[مشاهده متن کامل]

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت.
حافظ.
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را.
حافظ.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.
حافظ.

خوبی
ویژگی
ویژگی ها
ویژگی - خصوصیت
خوی یک شخص ، ویژگی
ویژگی ، خصوصیت ، صفت ، هویت
خصوصیت ، ویژگی
صفت و ویژگی و هویت
ویژگی

این واژه عربی است و پارسی آن این است:
آهیاژ ( سنسکریت: اَبْهیاشَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)