خشک کردن با حولهtowelخشک کردن با مالیدن پارچهwipeخشک کردن گیسو با سشوارblow-dryخشک کردن کاملdesiccate
wipe (فعل)از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردنdry (فعل)خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدنwither (فعل)سربه سر کردن، خشک شدن، پژمردن، خشک کردن، پژمرده شدن، پژولیدن، پژمرده کردن یا شدن، پلاسیده شدنcalcine (فعل)اهکی کردن، مکلس کردن، خشک کردنdehumidify (فعل)خشک کردن، رطوبت گرفتن، نم چیزی را گرفتنdesiccate (فعل)خشک کردن، در جای خشک نگه داشتنdrip-dry (فعل)خشک کردنexsiccate (فعل)خشک کردن، خشکانیدنevaporate (فعل)خشک کردن، تبخیر شدن، بخار شدن، تبخیر کردن، متصاعد شدن، تبدیل به بخار کردن، برباد رفتنfreeze-dry (فعل)خشک کردنmake dry (فعل)خشک کردن
Dryingخشک کردن دستخشک کردندر محاوره به معنای سیراب کردنحیوان تشنه است! خشکش کن! ( روز واقعه ، بهرام بیضائی )+ عکس و لینک