خشک کردن


    blot
    dry
    evaporate
    dehydrate
    to(make)dry
    to wipe
    to parch

فارسی به انگلیسی

خشک کردن با حوله
towel

خشک کردن با مالیدن پارچه
wipe

خشک کردن گیسو با سشوار
blow-dry

خشک کردن کامل
desiccate

مترادف ها

wipe (فعل)
از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن

dry (فعل)
خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن

wither (فعل)
سربه سر کردن، خشک شدن، پژمردن، خشک کردن، پژمرده شدن، پژولیدن، پژمرده کردن یا شدن، پلاسیده شدن

calcine (فعل)
اهکی کردن، مکلس کردن، خشک کردن

dehumidify (فعل)
خشک کردن، رطوبت گرفتن، نم چیزی را گرفتن

desiccate (فعل)
خشک کردن، در جای خشک نگه داشتن

drip-dry (فعل)
خشک کردن

exsiccate (فعل)
خشک کردن، خشکانیدن

evaporate (فعل)
خشک کردن، تبخیر شدن، بخار شدن، تبخیر کردن، متصاعد شدن، تبدیل به بخار کردن، برباد رفتن

freeze-dry (فعل)
خشک کردن

make dry (فعل)
خشک کردن

پیشنهاد کاربران

Drying
خشک کردن دست
خشک کردن
در محاوره به معنای سیراب کردن
حیوان تشنه است! خشکش کن!
( روز واقعه ، بهرام بیضائی )

بپرس