خشک

/xoSk/

    arid
    dry
    withered
    stiff
    crisp
    crispy
    austere
    crunchy
    dusty
    literal
    matter-of-fact
    mealy
    poker face
    rigid
    sere
    strait-laced
    strange
    unapproachable
    waterless
    dried
    brainless
    hollow
    lifeless
    prosaic
    strict
    severe

فارسی به انگلیسی

خشک اندیش
dogmatic

خشک اندیشانه
dogmatic

خشک اندیشی
dogmatism

خشک اندیشی کردن
dogmatize

خشک ترین
driest

خشک خشک
bone-dry

خشک دست
close-fisted

خشک دماغ
crack-brained

خشک ریشه
eschar, slough

خشک زدن در جای خود
freeze

خشک ساز
desiccator, desiccant, dryer

خشک سازی
desiccation, dehydration

خشک شدگی
desiccation

خشک شدن
dehydrate, dry, sear, to(become) dry, to freeze(to death)

خشک شدن کامل
desiccate

خشک شویی کردن
dry-clean

خشک مغز
crack-brained, rattle-brained, rattle-pated

خشک نای
larynx

خشک نای حنجره
larynx

خشک نشده
green

مترادف ها

barren (صفت)
بی ثمر، عقیم، خنثی، خشک، نازا، بی حاصل، سترون، تهی

abstract (صفت)
مطلق، انتزاعی، مجرد، صریح، غیر عملی، بی مسما، عاری از کیفیات واقعی، خشک

dry (صفت)
خشک، بی آب، اخلاقا خشک، یابس

arid (صفت)
خشک، بی روح، بایر، بی لطافت، بی مزه

withered (صفت)
خشک، خشکیده، پلاسیده، پژمرده، چروک خورده، پژولیده

waterless (صفت)
خشک، بی آب

hollow (صفت)
خشک، پوچ، تهی، مجوف، مقعر، خالی، پوک، غیر صمیمی، توخالی، میان تهی، گودافتاده، بی حقیقت

sere (صفت)
خشک، خشکیده، پژمرده

thirsty (صفت)
خشک، مشتاق، بی آب، تشنه، عطش دار

droughty (صفت)
خشک، بی آب

jejune (صفت)
خشک، بی لطافت، بی مزه، تهی، بیهوده، نارس، وابسته به روده تهی

severe (صفت)
خشک، سخت، سخت گیر، شاق، شدید، عنیف

sec (صفت)
خشک، تلخ، ثانوی

brut (صفت)
خشک

husky (صفت)
خشک، پوست دار

پیشنهاد کاربران

لَر / کول
به زبان بختیاری
حُشک
به معنی خشک در زبان بختیاری
در اوستایی، واژه ای داشتیم به نامِ {هَچ}.
1 - چه دگرگونی های آوایی ای میتوانیم بر آن بِکار بَست؟
دگرگونی آوای {چ/ش}.
پس واژه {هَش} ساخته میشود. /بنا بر چَمِ این واژه که برابر {دنبال کردن، پیگیری} است، میتوانیم از آن برای {هَش/هَشتَگ} بِکار ببریم.
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه {هَشیتَن} ساخته میشود/بن کنونی {هَش} است/با افزودن پسوند {ار/ه} واژه {هَشا/هَشه} ساخته میشود. /از خود {هَش} نیز میتوان بکار برد.
از میان این سه، واژگان {هَش/هَشار} بِهتر هستند.
در پارسی امروزی، واژه {خَش} را داریم که میتوان از آن نیز برای واژه سازی به جای {کُد/پَسورد} به کار برد.
پیشنهاد بنده {خَشَک} به جای {کُد} و {خَشار} به جای {پسورد} است. /پسوند های {َک} و {ار}.
واژگان پیشنهادی در پایان:هَش/هَشار/خَشَک/خَشار
پشتوانه ( ها ) :رویه 1524 از نِبیگِ {فرهنگ واژه های اوستا}
بِدرود!

خشک
ساکن و برجای، سرد و بی روح و مرده وافسرده و منجمد، بی آب و رونق، تهی وخالی، بی برگ و بی مایه، بی عزت و ارج و آبرو، بی میل و نامنعطف، شکننده و ضعیف
در اصل به معنای تهی و خالی و فقیر از هر چیزی
بی آب
بی نم
یبس
یابس
واژه خشک
معادل ابجد 920
تعداد حروف 3
تلفظ xošk
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: hušk]
مختصات ( خُ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی xoSk
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
کردی جنوبی: وِشک wešk ، هِشک hešk
خشگ
از ریشه هندواروپائی سوس - sus یاخشگ در فارسی باستان اوشک uška ودر اوستا هش huš. و سانسکریت سوس. susa و در لاتین استروس austerus کدر انگلیسی برگشت های sear ، sere ، austere میباشند.
واژه خشک کاملا پارسی است چون درترکی می شود kuru در عربی می شود جاف این واژه یعنی خشک صد درصد پارسی است
منبع. https://lamtakam. com/dictionaries/motaradef_motazad/7325/خشک
خشک
در اوستایی به "خُشک" چنین می گفتند:
1 - "هوشکَ" به چمِ "خشک" ( هوشکو زمَ =زمینِ خشک )
( ن. ک رویه های 1604 - 1605 از "فرهنگ واژه های اوستا" )
2 - "هوش" به چمِ "خشک کردن، خشک شدن"
( ن. ک رویه 1603 از "فرهنگ واژه های اوستا" )
...
[مشاهده متن کامل]

3 - "هیشکو - پانسنو" به چمِ" غبار خشک، گرد خشک، خاک خشک"
( ن. ک رویه 1576 از "فرهنگ واژه های اوستا" )
نکته:دگرگونیِ آوایی ( خ/ه ) در اوستایی رواگمند ( =رایج ) بوده است.

کنایه از سرد شدن و بد رفتار کردن با کسی
واژه "خشک" برگرفته از فعل ترکی "قوروماق" یا "کوروماک " به معنی خشک شدن می باشد.
از این فعل ، فعل " قوروشماق" یا "کوروشماک " مشتق می شود که به یک معنا به معنی خشک شدن کامل ، خشک شدن تمام بخش ها و از دست دادن کل آب و رطوبت و محکم و سخت شدن و. . . می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

از این فعل مشتق "قوروشوک" یا " کوروشوک" شکل می گیرد شکل می گیرد که به معنی به طور کامل خشک شده و خشک و سفت شده و. . . می باشد.
"کوروشوک" با تبدیل به خوروشوک و سپس به شکل "خورشک " و سپس با حذف حرف "ر" به شکل" خوشک" در آمده و سپس به شکل "خشک" تغییر کرده است.

خشک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر
خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، گرمک و. . . است )
خشم=خش ( خشن، زمخت، اخم ) م ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش زخم، اخم، شخم، تخم، مهم، لخم و. . . است )
...
[مشاهده متن کامل]

خشن=خش ( خشم، خراش ) ن ( پسوند نامساز )
خشخش
خاشخاش=خشخاش
خراش
خشاب=خش ( خراش، خشم ) اب ( پسوند نامساز شدن، نمونه دیگرش گواب ( جواب ) ، نواب، جوراب، کباب، کتاب، دولاب، مهراب، مرداب، گوراب ( خراب ) ، سراب، تناب، نوشاب، شاداب، پرتاب، آسیاب، سیراب )
خشت=برا لبه های تیزش از ریشه خش بهریده اند
خَش
روشنگری: در زبان پارسی سداها مهم نیستند و میتوانند بگردنند
مانند: خَش، خِشخِش، خُشک و. . .

پژمرده، زرد، بی طراوت، بی آب، بی نم، کویر، برهوت، یبس، یابس، بی روح، بی عاطفه، سرد، متعصب، مقرراتی، غیرقابل انعطاف، انعطاف ناپذیر، نرمش ناپذیر
خشک: با بی مهری
پیر دستش گرفت خشک به دست
عهد و میثاق کرد و پیمان بست
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 556 )
در معنی حقیقی به نظر می رسد خُشک : تحریف کلمه خشت به معنای قطعه’ گلین خشک شده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان ترکی به خشک قؤرو گفته می شود و قؤرود به معنی خشک شده که در فارسی همان کشک است که چکیده دوغ باشد که آن را در جلو آفتاب خشک کرده اند . قورغا یعنی گندم برشته شده . در زبان اویغوری به خشک قؤرغاق گفته می شود .

داداش dry یعنی مرطوب ببخشید ولی فازت چیه
خشک
معامله ایی در تهران
یابس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس